جدول جو
جدول جو

معنی فرح - جستجوی لغت در جدول جو

فرح
(دخترانه)
شادمانی، سرور
تصویری از فرح
تصویر فرح
فرهنگ نامهای ایرانی
فرح
شاد شدن، شادمان شدن، شادی، شادمانی، سرور
تصویری از فرح
تصویر فرح
فرهنگ فارسی عمید
فرح
(فَ رِ)
شادان و فیرنده. (منتهی الارب). فارح. (اقرب الموارد). رجوع به فارح شود
لغت نامه دهخدا
فرح
(فَ رَ)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری لردگان و سی هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 133 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات، برنج و کتیرا است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. هنر دستی زنان گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
فرح
(فَ رَ)
ابن انطون بن الیاس انطون. نویسنده ای محقق بود. در طرابلس تولد یافت و همانجا به تحصیل پرداخت و در سال 1315 ه. ق. به اسکندریه رفت و سرپرستی مجلۀ ’الجامعه’ را به عهده گرفت و شش سال هم نویسندۀ ’صدی الاهرام’ بود و نیز مجله ای به نام ’السیدات’ منتشر کرد. در 1325 ه. ق. به امریکا رفت و در آنجا مجلۀ الجامعه را دوباره انتشار داد و اندکی بعدآن را تعطیل کرد و به مصر بازگشت و باز تا پایان عمر انتشار ’الجامعه’ را ادامه داد. از آثار اوست: 1- مجلۀ الجامعه، در شش دوره. 2- فلسفۀ ابن رشد. 3- تاریخ مسیح، ترجمه از فرانسه. و تعدادی کتب روایت و داستان. وی مردی بود دارای عزت نفس و نرمی خوی و در عمل سریع و به اندک قانع بود. او را در نهضت مصر دستی بود. درگذشت وی به سال 1340 ه. ق. / 1922 میلادی اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی از مجله السیدات و الرجال)
تکتوک. از قبیلۀ بطاحین از اعراب سودان است. او در شماربزرگان شعرای سودان و از مشاهیر عصر خود بود. شعرش نیکوست. درگذشت او به سال 1017 ه. ق. / 1608 میلادی اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی از شعراءالسودان ص 260)
لغت نامه دهخدا
فرح
شادمانی نمودن، سرور، طرب و شوخی
تصویری از فرح
تصویر فرح
فرهنگ لغت هوشیار
فرح
((فَ رَ))
شاد شدن، شادمان گردیدن، مسرور گشتن
تصویری از فرح
تصویر فرح
فرهنگ فارسی معین
فرح
ابتهاج، انبساط، بهجت، سرور، شادی، شادمانی، مسرت، نشاط
متضاد: غم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرحناز
تصویر فرحناز
(دخترانه)
خوشی، فرح (عربی) + ناز (فارسی) صاحب شادی و ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح انگیز
تصویر فرح انگیز
(دخترانه)
فرح (عربی) + انگیز (فارسی) شادی بخش، مفرح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح بانو
تصویر فرح بانو
(دخترانه)
فرح (عربی) + بانو (فارسی) بانوی شادمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح بخش
تصویر فرح بخش
(دخترانه)
فرح (عربی) + بخش (فارسی) شادی بخش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح دخت
تصویر فرح دخت
(دخترانه)
فرح (عربی) + دخت (فارسی) دختر شادمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح نوش
تصویر فرح نوش
(دخترانه)
فرح (عربی) + نوش (فارسی) شادنوش، خوشگذران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
(دخترانه)
مؤنث فرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحتاج
تصویر فرحتاج
(دخترانه)
فرح (عربی) + تاج (فارسی) مرکب از فرح (شادمانی) + تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
(پسرانه)
شادان، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحت
تصویر فرحت
(پسرانه)
شادی، شادمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرحت افزا
تصویر فرحت افزا
فرح انگیز، آنچه موجب فرح و شادی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرح بخش
تصویر فرح بخش
فرح انگیز، در طب قدیم مفرّح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
شاد، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرح افزا
تصویر فرح افزا
آنچه فرح و شادی را افزون کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرحت
تصویر فرحت
مسرت، شادی، شادمانی، مژدگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرحناک
تصویر فرحناک
شاد، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرح انگیز
تصویر فرح انگیز
آنچه موجب فرح و شادی می شود
فرهنگ فارسی عمید
حلزون را گویند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). رجوع به حلزون شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رِ حَ)
مؤنث فرح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرح افزای
تصویر فرح افزای
شادی افزای فیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرح بخش
تصویر فرح بخش
شادی بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحان
تصویر فرحان
شادمان فیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحه
تصویر فرحه
شادمانی فیریدگی شادمانی، مژدگانی شادان فیرنده: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحانه
تصویر فرحانه
مونث فرحان و سماروغ سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرحت
تصویر فرحت
شادی، مسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرح بخش
تصویر فرح بخش
((~. بَ))
آن چه که شادی آورد، شادی بخش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرحت
تصویر فرحت
((فَ حَ))
شادی، شادمانی، مژدگانی
فرهنگ فارسی معین