- فرجی
- جامۀ ردامانندی که بر روی جامه های دیگر بر تن می کنند
معنی فرجی - جستجوی لغت در جدول جو
- فرجی
- این واژه را شاد فراهم آورنده آنندراج از غیاث اللغات برگرفته و آن را تازی دانسته یک لا گونه ای پوشش در ویشانه است نوعی جبه صوفیان
- فرجی ((فَ رَ))
- خرقه، نوعی لباس بلند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پندارین
یکایی
قایق
ماورای
هزینه روزانه
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
امیدوار شدن، امید داشتن
پدرجد، جد اعلا، نیای بزرگ
مسیر غیراصلی، کنایه از غیراصلی
نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری، زورق
دارای فره بودن، فر و شکوه، شوکت و جلال، برای مثال به مردی و دانایی و فرّهی / بزرگی و آیین شاهنشهی (فردوسی - ۷/۲۳۵)
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
فرصت پیش آمده بین دو زمان تعیین شده برای انجام کارهای معیّن، مهلت
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
گشادگی، شکاف میان دو چیز، رخنه، شکاف، فرج
خوراکی رقیق که با آرد برنج یا نشاسته، شیر، شکر، گلاب و هل تهیه می شود
تهیه شده در فرن، به ویژه نوعی نان گردۀ کلفت، مرد درشت اندام
هزینۀ روزانه، پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است، مقابل خاصّه، معمولی، متعارف
از ریشه لاتینی تنوری، نان تنوری خوراکی است رقیق. طرز تهیه: آرد برنج را بقدر ضرورت در کمی شیر حل کرده و در داخل شیر زده ده دقیقه می جوشانند و نزدیک پختن هل و گلاب و قند زده پس از دو سه جوش بر می دارند یا بدون قند کشیده یا شیره مصرف می کنند در هر یک لیتر شیر دویست گرم آرد برنج کافی است. نانی که در فرن پخته شود نان گرده ستبر نانی که کرانه هایش را در میان فرهم آورند و بریان کرده بروغن و شیر و شکر تر سازند
جمع فریس، کشتگان اسپ شناسان
پارسی تازی گشته فرز فرزین مهره ای از شطرنج که به منزله وزیر است، چوبی دراز که در طویله ها نصب کنند و زین و یراق اسب را بالای آن نهند
ستاکی منسوب به فرع، آنچه که فرع باشد مقابل اصلی: شعب فرعی رود
بایا دان منسوب به فرض: مسئله فرضی
پر گوشت گوشتالو چاق سمین فربی مقابل لاغر، سنگین: کوه فربه، قوی نیرومند: فوج فربه، سخت شدید: زخم فربه، معور آبادان: ملک فربه گنج فربه، بسیار فراوان، گنده ستبر
شوکت و شکوه و عظمت و افزونی داشتن
آشکار روشن، کمان بی زه فریج برابر با وج از گیاهان پارسی است
انفرادی، تنهائی، یگانه بودن
زشتی بدگلی، ناشایستگی عدم تناسب، پلیدی، سستی ناتوانی
رخنه و شکاف
چوز نما، گشاده سرین: زن
بزرگی کلانی: امروز که شاهی درم الفنج و میندیش زیرا که نماند ابدی شاهی و فنجی
در تازی نیامده جولگی
قایق موتوری یا پاروئی کوچک
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان