نوعی از قبای بی بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند. (آنندراج). بغلتاق. بغلطاق. بغطاق. (یادداشت به خط مؤلف) : هفت فرجی آوردند. (تاریخ بیهقی). صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج کرد نام آن دریده فرّجی این لقب شد فاش زان مرد نجی. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 بیت 354-355). ز چکمه و فرجی خرمی است قاری را خنک تنی که وی از همبران خودشادست. نظام قاری (دیوان البسه ص 40)