مولی سیداحمد بن محمد غافقی. وی به مشرق کوچ کرده و در سفر حج ابوذر هروی را ملاقات کرد و ابوذر به او اجازۀ روایت داد. وی مردی صالح و ثقه بود و در 476 ه. ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود ابن عبدالله وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود ابن زره. یکی از دانشمندان پیشین اصفهان بود و مافروخی نام وی را ضبط کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود
مولی سیداحمد بن محمد غافقی. وی به مشرق کوچ کرده و در سفر حج ابوذر هروی را ملاقات کرد و ابوذر به او اجازۀ روایت داد. وی مردی صالح و ثقه بود و در 476 هَ. ق. درگذشت. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 21) ابن سهل یهودی. از دانشمندان اصفهان بود و مافروخی او را در شمار فلاسفه و مهندسان و منجمان و پزشکان اصفهان یاد کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود ابن عبدالله وذنکابادی. از روات حدیث بود و از عثمان بن سعید روایت کرد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ج 2 ص 157 شود ابن زره. یکی از دانشمندان پیشین اصفهان بود و مافروخی نام وی را ضبط کرده است. رجوع به محاسن اصفهان ص 34 شود
کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است، کمان دورزه. (منتهی الارب). القوس البائنه عن الوتر. (اقرب الموارد) ، زن با یک جامه. (از منتهی الارب). زن متفضله که یک جامه بیش نپوشد. (از اقرب الموارد)
کسی که راز را نپوشد. (منتهی الارب). در اقرب الموارد به کسر اول و به ضم اول و دوم هم ضبط شده است، کمان دورزه. (منتهی الارب). القوس البائنه عن الوتر. (اقرب الموارد) ، زن با یک جامه. (از منتهی الارب). زن متفضله که یک جامه بیش نپوشد. (از اقرب الموارد)
اگر زنی بیند از فرج او ماهی بیرون آمد، دلیل است او را دختری آید. اگر بیند که از فرج او موشی بیرون آمد، دلیل که دختری آورد نابکار. اگر بیند که گربه از فرج او بیرون آمد، دلیل که فرزندی آورد دزد، اگر بیند ماری بیرون آمد یا کژدمی، دلیل که فرزند او را دشمن شود. اگر بیند نان بیرون آمد، دلیل که مفلس شود. اگر زنی بیند که کنجد از فرج او بیرون آمد، دلیل است شوهر او را دوست دارد. اگر بیند که از فرج او خون بیرون آمد، دلیل است در حال حیض شوهر با او نزدیکی کند. اگر زنی به خواب بیند که از فرج او دیو بیرون آمد، دلیل که فرزند او معلم بود، اگر بیند که آب صافی بیرون آمد، دلیل که او را فرزندی آید صالح. اگر اب تیره، به خلاف این است. جابر مغربی اگر بیند که از فرج او آتشی بیرون آمد، دلیل است که فرزند او جهانگیر شود. اگر بیند که شخصی فرج او را دید، دلیل است که از آن کس منفعت بیند. اگر بیند که فرج او موی بر آمده بود، دلیل که به سبب فرزندان اندوهگین شوند. اگر بیند که فرجش آماسیده بود. دلیل که مال یابد. اگر به جای فرج قضیب بود و آبستن بود، دلیل که پسری آورد. حضرت دانیال اگر بیند که از فرج او مروارید یا گوهر بیرون آمد، دلیل که فرزند او عالم و پارسا گردد . اگر مردی به خواب دید که چون زنان فرج داشت، دلیل است خوار و رسوا شود. اگر بیند کسی با وی مجامعت نمود، دلیل است حاجتش از وی روا شود. اگر دو زن در خواب بیند ایشان را یک فرج بود، دلیل که ایشان زن یک مرد شوند .
اگر زنی بیند از فرج او ماهی بیرون آمد، دلیل است او را دختری آید. اگر بیند که از فرج او موشی بیرون آمد، دلیل که دختری آورد نابکار. اگر بیند که گربه از فرج او بیرون آمد، دلیل که فرزندی آورد دزد، اگر بیند ماری بیرون آمد یا کژدمی، دلیل که فرزند او را دشمن شود. اگر بیند نان بیرون آمد، دلیل که مفلس شود. اگر زنی بیند که کنجد از فرج او بیرون آمد، دلیل است شوهر او را دوست دارد. اگر بیند که از فرج او خون بیرون آمد، دلیل است در حال حیض شوهر با او نزدیکی کند. اگر زنی به خواب بیند که از فرج او دیو بیرون آمد، دلیل که فرزند او معلم بود، اگر بیند که آب صافی بیرون آمد، دلیل که او را فرزندی آید صالح. اگر اب تیره، به خلاف این است. جابر مغربی اگر بیند که از فرج او آتشی بیرون آمد، دلیل است که فرزند او جهانگیر شود. اگر بیند که شخصی فرج او را دید، دلیل است که از آن کس منفعت بیند. اگر بیند که فرج او موی بر آمده بود، دلیل که به سبب فرزندان اندوهگین شوند. اگر بیند که فرجش آماسیده بود. دلیل که مال یابد. اگر به جای فرج قضیب بود و آبستن بود، دلیل که پسری آورد. حضرت دانیال اگر بیند که از فرج او مروارید یا گوهر بیرون آمد، دلیل که فرزند او عالم و پارسا گردد . اگر مردی به خواب دید که چون زنان فرج داشت، دلیل است خوار و رسوا شود. اگر بیند کسی با وی مجامعت نمود، دلیل است حاجتش از وی روا شود. اگر دو زن در خواب بیند ایشان را یک فرج بود، دلیل که ایشان زن یک مرد شوند .
عبدالله بن ابراهیم بن علی بن محمد فقیه، مکنی به ابوبکر. ازمردم قریۀ فرج و شیخی صالح و پارسا بود. وی از ابوطالب حمزه بن حسین حدیث شنید. ابوالقاسم هبه الله بن عبدالوارث شیرازی از او روایت کند. (از انساب سمعانی)
عبدالله بن ابراهیم بن علی بن محمد فقیه، مکنی به ابوبکر. ازمردم قریۀ فرج و شیخی صالح و پارسا بود. وی از ابوطالب حمزه بن حسین حدیث شنید. ابوالقاسم هبه الله بن عبدالوارث شیرازی از او روایت کند. (از انساب سمعانی)
نوعی از قبای بی بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند. (آنندراج). بغلتاق. بغلطاق. بغطاق. (یادداشت به خط مؤلف) : هفت فرجی آوردند. (تاریخ بیهقی). صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج کرد نام آن دریده فرّجی این لقب شد فاش زان مرد نجی. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 بیت 354-355). ز چکمه و فرجی خرمی است قاری را خنک تنی که وی از همبران خودشادست. نظام قاری (دیوان البسه ص 40)
نوعی از قبای بی بند گشاد و در پیش آن بعضی تکمه افزایند و بیشتر بر فراز جامه پوشند. (آنندراج). بغلتاق. بغلطاق. بغطاق. (یادداشت به خط مؤلف) : هفت فرجی آوردند. (تاریخ بیهقی). صوفیی بدرید جبه در حرج پیشش آمد بعد بدریدن فرج کرد نام آن دریده فَرَّجی این لقب شد فاش زان مرد نجی. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 5 بیت 354-355). ز چکمه و فرجی خرمی است قاری را خنک تنی که وی از همبران خودشادست. نظام قاری (دیوان البسه ص 40)
رخنه و شکاف و منه: فرجهالحائط. (منتهی الارب). در دیوار و مانند آن شکاف، هر جای ترسناک، جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد) ، میانۀ انگشتان. (زمخشری) ، انفراج. (منتهی الارب). هر گشادگی بین دو چیز. (اقرب الموارد) ، فرصت. مهلت. (ناظم الاطباء) : سخن در فرجه ای پرور که فرجام ز واگفتن تو را نیکو شود نام. نظامی. - بی فرجه، بی مهلت. بی مدت. (ناظم الاطباء)
رخنه و شکاف و منه: فرجهالحائط. (منتهی الارب). در دیوار و مانند آن شکاف، هر جای ترسناک، جایی که مردم در مجلس وموقف باز می کنند. (از اقرب الموارد) ، میانۀ انگشتان. (زمخشری) ، انفراج. (منتهی الارب). هر گشادگی بین دو چیز. (اقرب الموارد) ، فرصت. مهلت. (ناظم الاطباء) : سخن در فرجه ای پرور که فرجام ز واگفتن تو را نیکو شود نام. نظامی. - بی فرجه، بی مهلت. بی مدت. (ناظم الاطباء)
رهایی از غم و اندوه. (منتهی الارب). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری: هو لک فرجه، أی فرج. (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن. (غیاث) : بلکه بهر میهمانان و کهان که به فرجه وارهند از اندهان. مولوی
رهایی از غم و اندوه. (منتهی الارب). تفصی از هم و غم وخلاص از دشواری: هو لک فرجه، أی فرج. (اقرب الموارد). از تنگی و دشواری بیرون شدن. (غیاث) : بلکه بهر میهمانان و کهان که به فرجه وارهند از اندهان. مولوی
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسۀ سنندج به همدان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در سه هزارگزی خاور سنندج و کنار شوسۀ سنندج به همدان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 20 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
جد اعلی. (یادداشت به خط مؤلف). پدر جد را گویند که پدر سوم است، خواه مادری باشد، خواه پدری. (برهان) : نور جد از جبهۀ او تافته فر جد از فرجد خود یافته. ناصرخسرو. داشته فرجدش دهی روزی در سر این فضول دهقانی. سنائی
جد اعلی. (یادداشت به خط مؤلف). پدر جد را گویند که پدر سوم است، خواه مادری باشد، خواه پدری. (برهان) : نور جد از جبهۀ او تافته فر جد از فرجد خود یافته. ناصرخسرو. داشته فرجدش دهی روزی در سر این فضول دهقانی. سنائی
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
دیدن فرجی دیبا به خواب، کسی را که دیباپوش است، نیک بود و مردم پارسا را بد باشد و فرجی برد به خواب دیدن، دلیل منفعت بود و فرجی پشمین و کرباسین، دلیل بر قوت دین بود. جابرمغربی گوید: اگر بیند فرجی نو و پاکیزه پوشیده بود، دلیل است دیندار و پارسا بود. اگر بیند فرجی سرخ پوشیده بود، دلیل خیر بود اگر فرجی کبود بیند، دلیل مصیبت بود - محمد بن سیرین
دیدن فرجی دیبا به خواب، کسی را که دیباپوش است، نیک بود و مردم پارسا را بد باشد و فرجی برد به خواب دیدن، دلیل منفعت بود و فرجی پشمین و کرباسین، دلیل بر قوت دین بود. جابرمغربی گوید: اگر بیند فرجی نو و پاکیزه پوشیده بود، دلیل است دیندار و پارسا بود. اگر بیند فرجی سرخ پوشیده بود، دلیل خیر بود اگر فرجی کبود بیند، دلیل مصیبت بود - محمد بن سیرین