جدول جو
جدول جو

معنی فربود - جستجوی لغت در جدول جو

فربود(پسرانه)
راست و درست
تصویری از فربود
تصویر فربود
فرهنگ نامهای ایرانی
فربود(فَ)
راست و درست باشد، چه فربودکیش و فربوددین کسی را گویند که در کیش و ملت و مذهب خود راست و درست باشد. (برهان). در پهلوی فره بوت به معنی مناعت و تکبر و فریبوت به معنی کثرت و افراط است. متن برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرهود
تصویر فرهود
(پسرانه)
صداقت و راستی در دین، پرهود، فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنود
تصویر فرنود
(پسرانه)
برهان، دلیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرجود
تصویر فرجود
(پسرانه)
معجزه، اعجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فربد
تصویر فربد
(پسرانه)
راست، مناعت، بزرگی، دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فربو
تصویر فربو
(دخترانه)
مرکب از فر (شکوه) + بو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرود
تصویر فرود
(پسرانه)
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرود
تصویر فرود
به زمین نشستن هواپیما، پایین،
در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز،
نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر
تنها، یکتا، یگانه
فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
فرود آوردن: پایین آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرتود
تصویر فرتود
فرتوت، پیر سالخورده و از کار افتاده، بسیار پیر
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
گاوسالۀ دشتی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اقامت کردن به جایی. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقیم شدن. (دهار) ، حبس کردن و در زندان نهادن. (ناظم الاطباء). بازداشت کردن کسی را. (از منتهی الارب). حبس کردن کسی را. (از اقرب الموارد). واداشتن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. (برهان). نام پسر سیاوش و جریره. (ولف) :
ورا نام کردند فرخ فرود
به تیره شب اندر چو پیران شنود.
فردوسی.
که دانست نام و نشان فرود
کز او شاه را دل بخواهد شخود.
فردوسی
نام پسر خسروپرویز از شیرین. (ولف) :
چو نستور و چون شهریار و فرود
چو مردانشه آن شاه چرخ کبود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(فُ)
دهی است از دهستان کوار بخش سروستان شهرستان شیراز، واقع در 106هزارگزی جنوب باختری سروستان و 6هزارگزی راه اتومبیل رو شیراز به خفر. در جلگه قرار گرفته و 481 تن سکنه دارد. از رود خانه قره آغاج مشروب میشود. نام دیگر این آبادی پارو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
برهان و دلیل. (برهان). برساختۀ فرقۀ آذرکیوان است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 257 شود.
- فرنودسار. رجوع به فرنودسار شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
ستارۀ نزدیک قطب که بدان راه شناسند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فرقد. رجوع به فرقد و فرقدان و فرقدین شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
فرتوت که پیر سالخورده و ازکارافتاده و خرف باشد. (برهان). رجوع به فرتوت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
معجزه و اعجاز و اعجازخلاف عادتی است که از انبیا و کراماتی که از اولیا به ظهور میرسد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
ستارگان صف کشیده پس ثریا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکمت باشد که آن دریافتن افضل معلومات است به افضل علم. (برهان). برساختۀ دساتیر است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 256 شود
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
خوی گیر. اکاف. (یادداشت بخط مؤلف). عرق گیر چارپا. جل چارپا که برای عرق گیری بکار میرود
لغت نامه دهخدا
کافور است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مخفف فربوددین است و آن کسی باشد که در دین و ملت خود راست و درست باشد. (برهان). رجوع به فربود شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرتود
تصویر فرتود
پیر سالخورده و از کار افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهود
تصویر فرهود
فروند زیبا، بچه بز کوهی، بره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربود
تصویر ربود
ماندگاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود
تصویر فرود
نشیب و زیر و پائین، تحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود
تصویر فرود
((فُ))
زیر، پایین، اندرون، بخش زیرین جایی، الگوهای ملودیک برای بازگشت به مد اولیه یا مایه اصلی (موسیقی)، توالی آکوردها به عنوان پایان یا تقسیم یک قطعه موسیقیایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرجود
تصویر فرجود
معجزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنود
تصویر فرنود
دلیل، برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
برهان، بینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پایین، تحت، زیر، نزول، هبوط
متضاد: فراز، فوق
فرهنگ واژه مترادف متضاد