جدول جو
جدول جو

معنی فرازی - جستجوی لغت در جدول جو

فرازی
(فَ)
بلندی. سربالائی:
بدو گفت کای ریمن پرفریب
مگر کز فرازی ندیدی نشیب.
فردوسی.
باز باید شدن از شر به سوی خیر به طبع
کز فرازی سوی پستی چو به طبع آمده باز.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 202).
رجوع به فراز شود
لغت نامه دهخدا
فرازی
بلندی سربالایی
تصویری از فرازی
تصویر فرازی
فرهنگ لغت هوشیار
فرازی
((فَ))
بلندی، سربالایی
تصویری از فرازی
تصویر فرازی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشی
تصویر فراشی
شغل و عمل فرّاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرازا
تصویر فرازا
ارتفاع، بلندی، مقدار ارتفاع یک محل از سطح دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرازی
تصویر خرازی
جایی که در آن مهره، گردنبند، آینه، شانه، عطر، جوراب، زینتآلات زنانه و مانند آن فروخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
بالایی. فرازی. اعلی. ضدفرودین. (از آنندراج). رجوع به فراز و فرازی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فرزان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلندی. ارتفاع:
ای دیو دوان چرا نمی بینی
از جهل نشیب دهر از افرازی.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراری
تصویر فراری
گریزان گریزان، در حال گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرانی
تصویر فرانی
نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازع
تصویر فرازع
جمع فرزعه، پاره های گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراغی
تصویر فراغی
دروایی (فضائی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به فراق آنچه درباره فراق بود: پیاپی شد غزلهای فراقی برآمد بانگ نوشانوش ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
تنها، بی همتا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ترازی از مردم تراز از ساخته های تراز پارسی تازی گشته ترازی ترز نگار منسوب بشهر طراز، آنچه در شهر طراز یافت شود اسب طرازی گرگ طرازی. منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام. یا جامه طراز. جامه ای که برای سلطان بافند
فرهنگ لغت هوشیار
مهره فروش، مهره های در رشته کشیده شده، مهره و آئینه و قرقره و دگمه کردن و گردن بند فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درازی
تصویر درازی
درازا طول مقابل پهنی پهنایی عرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
جمع فرزین، از ریشه پارسی فرزین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درازی
تصویر درازی
درازا، طول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرادی
تصویر فرادی
((فُ دا))
جمع فرد، تک، تنها
نماز فرادی: نمازی که تنها خوانده شود، مقابل نماز جماعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرازی
تصویر خرازی
((خَ رّ))
دکانی که در آن مهره، آینه، گردن بند و زیورآلات زنانه به فروش می رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترازی
تصویر ترازی
افقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
ارشد
فرهنگ واژه فارسی سره
بالایی، فوقانی
متضاد: فرودین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فراری
تصویر فراری
Defector, Escapist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراری
تصویر فراری
desertor, escapista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراری
تصویر فراری
дезертир , беглец
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراری
تصویر فراری
Deserteur, Fluchthelfer
دیکشنری فارسی به آلمانی