جدول جو
جدول جو

معنی فرادزان - جستجوی لغت در جدول جو

فرادزان
(فَ دُمْ بَ)
از دیه های وازکرود قم. (ترجمه تاریخ قم ص 137). در مآخذ جغرافیایی متأخر نام آن یافت نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروزان
تصویر فروزان
(دخترانه)
تابان، درخشان، شعله ور، مشتعل، روشن، درخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازمان
تصویر فرازمان
(پسرانه)
حکم و فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادمان
تصویر رادمان
(پسرانه)
دارمان، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرازان
تصویر فرازان
(پسرانه)
مرکب از فراز (جای بلند) + ان (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرقدان
تصویر فرقدان
دو ستاره در صورت فلکی دب اصغر، دوبرادران، دوبرارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیان
تصویر رادیان
واحد اندازه گیری زاویه، معادل ۵۷ درجه و ۳۰ دقیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازدان
تصویر رازدان
داننده راز، واقف بر اسرار، برای مثال چون شما رندم امین و رازدان / دام دیگرگون نهم در پیششان (مولوی - لغت نامه - رازدان)، خدای رازدان کس را ز مخلوق / نکرده ست آگه از راز مستر (ناصرخسرو - لغت نامه - رازدان)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادادن
تصویر فرادادن
دادن، شرح دادن، بیان کردن، گردانیدن
پشت فرادادن: پشت گرداندن و فرار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادیدن
تصویر فرادیدن
دیدن، نگاه کردن، نگریستن، دیدار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بِ / بُ کَ دَ)
بدیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. در 13هزارگزی شمال نورآباد و 5هزارگزی غرب راه خرم آباد به کرمانشاه، در جلگه ای سردسیرواقع و دارای 260 تن سکنه است آبش از سراب مرادجان تأمین می شود. محصولش غلات و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 31هزارگزی جنوب باختری قوچان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 121 تن سکنه. از چشمه مشروب می شود. محصولاتش غلات، بنشن و انگور است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ زَ)
در حال فریاد زدن. فریاد کنان. رجوع به فریاد زدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ)
دهی از دهستان کرزان رود شهرستان تویسرکان، واقع در یازده هزارگزی باختر شهر تویسرکان و یک هزارگزی جنوب راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه. ناحیه ای است واقع در جلگه، سردسیر و دارای 1081 تن سکنه. از کرزان رود مشروب میشود. محصولاتش غلات، حبوبات، قلمستان زیاد، لبنیات، انگور و صیفی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. دبستان و هشت باب دکان و مسجد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ گُ دَ)
به سویی متوجه کردن. پیش بردن گوش یا عضو دیگر را، چنانکه گوییم: گوش فرادادم، شرح دادن و بیان کردن: تفصیل حال وی فرادهم. (تاریخ بیهقی) ، گردانیدن ونمودن: چون به وقت میعاد لشکر دیلم حمله بردند فایق پشت فراداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 47)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
حکم و فرمان. (برهان). حکم و فرمان عالی. (آنندراج). برساختۀ دساتیر و تصرفی در لغت ’فرمان’ است. (از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
نام یکی ازدهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار است. حدود ومشخصات آن بدین شرح است: از شمال دهستانهای حومه و گوده، از جنوب دهستانهای چارکی و حمدادی، از خاور دهستان حومه، از باختر دهستان اشکنان از بخش گاوبندی. جلگه ای است که رود خانه شورمهران از وسط آن جاری است. این دهستان در جنوب باختری بخش واقع است. هوای آن گرم و خشک است و از باران و چاه مشروب میشود. و بطورکلی زراعت آن دیمی است. محصولاتش غلات، خرما، تنباکو و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و در حدود 5600 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از: کمشک، کچویه، پای تاوه و عالی احمدان. راه ارتباطی دهستان شوسۀ فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
غلاف میزان. معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). ترازودان
لغت نامه دهخدا
(پَ)
در حال پرداختن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در حال افراختن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آوندی مانند نمکدان. چوب و مانند آن که در آن حوایج دیگ بدارند. بتازیش مفرحه خوانند. (آنندراج). به ازاء موقوف آوندی مانند نمکدان. چوب و غیر آن که در آن حوائج دیگ بدارند. بتازیش مفرحه خوانند کذا فی القنیه. (مؤید)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باردسن. همان ابن دیصانست نزد اروپائیان. رجوع به ابن دیصان در همین لغت نامه و دایرهالمعارف اسلام (ابن دیصان) و لاروس قرن بیستم و ایران باستان ج 1 ص 96 و ج 3 ص 2181، 2182، 2587، 2590 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 (باردسان) شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 31هزارگزی شمال جغتای و پنج هزارگزی شمال راه آهن. جلگه ومعتدل و دارای 910 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراتان
تصویر فراتان
از ریشه پارسی فرات و اروند (دجله دیگلت و دیگتل تیگرا)
فرهنگ لغت هوشیار
دو برادران از ستارگان بینی دو برادران هم خوی یک رنگ همیشه روی در روی (خاقانی تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
جمع فرزین، از ریشه پارسی فرزین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
درخشنده، افروزنده، تابنده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردازان
تصویر پردازان
در حال پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پرتو افکن تابا، شخانه خیز جایی در آسمان به گمان آن که شخانه (شهاب) از آن جا خاسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخوان
تصویر فراخوان
احضار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرارسان
تصویر فرارسان
مبلغ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرایزن
تصویر فرایزن
شورای عالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرازین
تصویر فرازین
ارشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروزان
تصویر فروزان
شعله ور
فرهنگ واژه فارسی سره