جدول جو
جدول جو

معنی فراخه - جستجوی لغت در جدول جو

فراخه
راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
فرهنگ فارسی عمید
فراخه
(فَ خَ / خِ)
موی بر اندام راست شدن. فراخیدن. (یادداشت بخط مؤلف). قشعریره. (منتهی الارب). رجوع به فراخیدن شود
لغت نامه دهخدا
فراخه
موی بر اندام راست شدن قشعریره
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
فرهنگ لغت هوشیار
فراخه
((فَ خِ))
لرزه، رعشه
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرانه
تصویر فرانه
(دخترانه)
فرانک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فراخنا، برای مثال فارغ نشسته ای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲ - ۶۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشه
تصویر فراشه
پروانه، شاه پرک، حشره با بالهای رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراته
تصویر فراته
باسلق، نوعی شیرینی که با نشاسته، شکر و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ می کشند، باسدق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراضه
تصویر فراضه
آگاهی از بایسته ها بایسته دانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامه
تصویر فرامه
چرخ گوشت لته دشتان لته
فرهنگ لغت هوشیار
فراست در فارسی هوش اندر یافت زیرکی دروندانی چهره شناسی سوار خوبی، اسپ شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فراسته پره کلیدان، سبک چست مرد، آب اندک واحد فراش پروانه پروانه چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرسخه
تصویر فرسخه
فرو نشستن چون فرو نشستن یا بریدن تب، فراخاندن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراغت رامش آسودگی ماژ نتاس، رستی، وارستگی با این آرش ها واژه فراغه تازی در فارسی به کار می رود ولی در تازی این واژه آرش باژ گونه دارد و برابر است با: ناشکیبایی بی آرامی شوس شوسر آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرابه
تصویر فرابه
پر آب (رود)
فرهنگ لغت هوشیار
آب انگوری که نشاسته و آرد گندم ریزند و آنقدر بجوشانند که بقوام آید و سخت شود و آن را برشته ای که مغز بادام یا مغز جوز کشیده باشد مانند شمع بریزند باسدق باسلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراثه
تصویر فراثه
سرگین در شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
فراخی گشادگی، محل فراخ و گشادگی پهنه پهنا عرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرابه
تصویر فرابه
((فَ بِ))
پر آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراشه
تصویر فراشه
((فَ شَ یا ش))
پروانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراته
تصویر فراته
((فُ تِ))
باسلق، نوعی شیرینی که با شیره انگور و آرد گندم و نشاسته همراه با مغز گردو یا بادام درست کنند، فلاته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخا
تصویر فراخا
((فَ))
فراخی، گشادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخته
تصویر فراخته
((فَ تِ))
بلند کرده، بالا برده، افراخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Auffälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
przepych
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
пишність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
sfarzosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی