جدول جو
جدول جو

معنی فراترک - جستجوی لغت در جدول جو

فراترک
کمی پیشتر، اندکی جلوتر، پیش ترک
تصویری از فراترک
تصویر فراترک
فرهنگ فارسی عمید
فراترک(فَ تَ رَ)
کمی پیشتر. پیش ترک. رجوع به فراتر شود
لغت نامه دهخدا
فراترک
کمی پیشتر اندکی جلوتر
تصویری از فراترک
تصویر فراترک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرابرز
تصویر فرابرز
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرامرز
تصویر فرامرز
(پسرانه)
شکوه مرزداری، آمرزنده دشمن، نام پسر رستم دستان، مرکب از فر + آمرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
عمل، تجربۀ علمی، آزمایش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراتر
تصویر فراتر
پیش تر، جلوتر، بیشتر، برتر، نزدیک تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراستوک
تصویر فراستوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراشتوک
تصویر فراشتوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، چلچله، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
متعصب در دین، قشری
فرهنگ فارسی عمید
(تَ تَ)
صدای برخورد دو چیز سخت. آواز شکستن و ترکیدن چیزی. صداهای موحش چون رعد: جهان پر بانگ و آواز شد و ترکاترک بخاست (تاریخ بیهقی). و رجوع به ترک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
قسمی از کلاه چهارگوشه. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح بنایی، نوعی سقف گنبدی شکل را گویند. (درفیض آباد محولات بخش تربت حیدریه اکنون مصطلح است)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
کمی عقب تر. (اشتنگاس). پس ترک
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
در عهد پادشاهی سلوکی ها (قرن سوم قبل از میلاد) در ایالت پارس چهار شهریار حکمرانی میکرده اند که آنان را فرترک یعنی والی میخوانده اند. اینان دستۀ اول از شاهان پارس هستند. سکه هایی که از این والیان به جای مانده در یک طرف صورت صاحب سکه را با عبارتی به خط آرامی نشان میدهد و در جانب دیگر آن تمثال پادشاه دیده میشود که بر تختی نشسته و به درفشی مینگرد و این درفش شبیه به رایتی است که در موزائیک معروف ’جنگ اسکندر و دارا’ ترسیم کرده اند. در بعضی از سکه ها پادشاه در برابر آتشگاه یا معبدی ایستاده و همان درفش در نزدیک او دیده میشود. (ایران در زمان ساسانیان تألیف آرتور کریستنسن ترجمه رشیدیاسمی چ 2 صص 105-106)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراتان
تصویر فراتان
از ریشه پارسی فرات و اروند (دجله دیگلت و دیگتل تیگرا)
فرهنگ لغت هوشیار
دلباخته، کورکورانه، به مرامی تاسی کردن فرانسوی دین نمودار متعصب در دین و مذهب، طرفداری شدید یک فرقه یک حزب احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراتر
تصویر فراتر
نزدیکتر، جلوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
آزمایش، ممارست، تجربه فرانسوی آزمون، کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشتوک
تصویر فراشتوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراستوک
تصویر فراستوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشتوک
تصویر فرشتوک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراستک
تصویر فراستک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشترو
تصویر فراشترو
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشتک
تصویر فراشتک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشتورک
تصویر فراشتورک
پرستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراتیک
تصویر پراتیک
((پِ))
عمل، زندگی عملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرستوک
تصویر فرستوک
((فَ رَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراشتک
تصویر فراشتک
((فَ تُ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراستوک
تصویر فراستوک
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فناتیک
تصویر فناتیک
((فَ یا فِ))
متعصب افراطی در دین و مذهب یا یک فرقه و حزب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراتر
تصویر فراتر
((فَ تَ))
پیش تر، جلوتر، نزدیک تر، بلندتر، بالاتر، باارزش تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشتوک
تصویر فرشتوک
((فَ رَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره