جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرابرز

فرابرز

فرابرز
نام پهلوانی بوده است ایرانی از سپهداران و رایزنان دارا، و او مردی بود که پیوسته دارا در کارها با او مشورت کردی و او را به جنگ اسکندر رخصت نداد. (برهان). در تاریخ ایران باستان و نیز در شاهنامه نام این پهلوان ضبط نشده است. و شاید تصحیف فرامرز است. رجوع به فرامرز شود
لغت نامه دهخدا

فریبرز

فریبرز
یکی از شخصیتهای شاهنامه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی ایرانی فرزند کیکاووس پادشاه کیانی
فریبرز
فرهنگ نامهای ایرانی

فرامرز

فرامرز
شکوه مرزداری، آمرزنده دشمن، نام پسر رستم دستان، مرکب از فر + آمرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پسر زال
فرامرز
فرهنگ نامهای ایرانی

فرامرز

فرامرز
دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است. (از نزهه القلوب حمدالله مستوفی چ لیدن ص 171)
لغت نامه دهخدا

فرامرز

فرامرز
نام پسر رستم بن زال است. (برهان). از: فر (پیشاوند به معنی پیش) + آمرز، لغهً به معنی آمرزندۀ دشمن (یوستی، نام نامه ص 90 ستون 2). (از حاشیۀ برهان چ معین). ضبط صحیح این واژه باید به ضم میم باشد، و دو بار در اسکندرنامه با این ضبط در قافیه به کار رفته است:
چنین گفت رستم فرامرز را
که مشکن دل و بشکن البرز را.
نظامی.
صاحب انجمن آرای ناصری نویسد: ’آن در اصل فرمرز بوده یعنی شکوه زمین چنانکه کیومرث یعنی بزرگ زمین و تهم مرز که طهمورث معرب آن است یعنی شجاع زمین است’.
لغت نامه دهخدا

فرامرز

فرامرز
ظهیرالدین. رجوع به تتمۀ صوان الحکمه و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود
لغت نامه دهخدا

فریبرز

فریبرز
نام پسر کیکاوس. (ولف). نام پسر کیکاوس است که در جنگ دوازده رخ، کلباد پسرپیران ویسه او را به قتل آورد. (برهان) :
چو طوس و فریبرز و گودرز و گیو
چو رهام و گرگین و بهرام نیو.
فردوسی.
میوۀ شاخ فریبرز ملک
هم به باغ ملک آبا دیده ام.
خاقانی.
جان فریبرز از این شرف طرب افزود
ذات منوچهر از این خبر بطر آورد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا