جدول جو
جدول جو

معنی فرائش - جستجوی لغت در جدول جو

فرائش
جمع فریش، مادیان تازه زاد
تصویری از فرائش
تصویر فرائش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرامش
تصویر فرامش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرائق
تصویر فرائق
پارسی تازی گشته فراته (باسدق باسلق ترکی) از خوردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائص
تصویر فرائص
جمع فریصه، رگ های گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرائس
تصویر فرائس
جمع فریسه، شکار ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فریده، تنها ها تک ها یگانه ها گوهران جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلیاست
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامش
تصویر فرامش
((فَ مُ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رائش
تصویر رائش
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراش
تصویر فراش
پروانه، شاه پرک، حشره با بالهای رنگین، فراشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
جامۀ خواب، بستر، رختخواب، کنایه از همسر، همخوابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
مستخدم اداراۀ دولتی، به ویژه مدارس، جاروکش حرم و صحن مقدس، مامور عدلیه، زندان و مانند آن، خدمتکار، خادم، آنکه فرش می گستراند، گسترندۀ فرش، بساط و مانند آن، برای مثال حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد / فراش باد هر ورقش را به زیر پی (حافظ - ۸۵۸) .
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراش
تصویر فراش
آنچه گسترده میشود و بر آن میخوابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراش
تصویر فراش
((فَ رّ))
گسترنده فرش، در فارسی به معنی پیشخدمت، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراش
تصویر فراش
((فِ))
بستر، رختخواب، هر چیز گستردنی، همسر تجدیدکردن، دوباره زن گرفتن، زن دیگر خواستن
فرهنگ فارسی معین