جدول جو
جدول جو

معنی فدیهه - جستجوی لغت در جدول جو

فدیهه
(فَذْ وَ)
دهی است از دهستان بابک بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 32 هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه و 18 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی کاشمر به تربت حیدریه. ناحیه ای است تپه ماهور و سردسیر که دارای 410 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیهه
تصویر دیهه
روستا، ده، قریه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
بدون طول تفکر، سخن یا شعر گفتن، در علوم ادبی شعر و سخنی که بدون تامل گفته شود، زودانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(فُ دَ)
نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان نیشابور، و محدود است از طرف شمال به بخش سرولایت، از باختر به بخش حومه شهرستان سبزوار، از خاور به بخش حومه و از جنوب به شهرستان کاشمر. موقعیت بخش جلگه و در طاغنکوه معتدل و در دهستان عشق آباد گرمسیر است. محصول آن غلات، بنشن و انواع میوه است. از اهالی مردان به کشاورزی و کسب و مالداری و قالیچه بافی، و زنان با قالیچه و پلاس بافی گذران میکنند. این بخش از سه دهستان بنام طاغنکوه، عشق آباد، تخت جلگه متشکل و دارای 51 آبادی بزرگ و کوچک و 26766 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
مؤنث فقیه. ج، فقهاء، فقائه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
خوش منشی. خوش طبعی. (منتهی الارب). فکاهه. (اقرب الموارد). رجوع به فکاهه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ناگاه و نااندیشیده آمدن. (از منتهی الارب). بی اندیشه آمدن سخن و ناگاه آمدن چیزی. (غیاث اللغات). بده. بداهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بده. (از اقرب الموارد). و رجوع به بده و بداهه و بداهت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ)
آغاز: لک البدیهه، یعنی تراست آغاز کردن.
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ / هَِ)
ناگاه و نااندیشیده گفتن چیزی و یا خواندن شعری. هر چیزی که بگویند و یا بکنند بدون تأمل و تفکر و بدون یادآوری و فی الفور. ناگاه. بخیال خود. زودانداز. (ناظم الاطباء). بدیهه. بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن. نیندیشیده. (فرهنگ فارسی معین). در اصطلاح بلغاء آن است که منشی یا شاعر کلام را بی رویت و فکر انشاء کندو این را ارتجال نیز نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). انشای شعری یا لطیفه ای بحسب مقتضای مقام بی فکر وتأمل. (از آنندراج). گفتن سخنی یا شعری یا لطیفه ای بحسب مقتضای مقام بی فکر و تأمل. (از آنندراج). گفتن سخنی یا شعری بی تهیه. چست گویی. (یادداشت مؤلف) : صابی از بدیهۀ خاطر و عجالۀ وقت این سه بیت بدو داد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 254).
با او به بدیهه خوش درآمد
چون یافت حریف خوش برآمد.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیهه
تصویر دیهه
قریه، روستا و قصبه
فرهنگ لغت هوشیار
خود آی آمده فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل - گفت} آمده {دیگر بود و} ساخته {دیگر (شریف) نااندیش ناگه آی ناگه آینده زود انداز بنگرید به بداهه بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن نیندیشیده نا اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فکیهه
تصویر فکیهه
خوش منشی خوشخویی
فرهنگ لغت هوشیار
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدیهه
تصویر بدیهه
((بَ هِ))
بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
((فِ یِ))
آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت، فدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Redemption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
rédemption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
penebusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
ukombozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
kefaret
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
贖回
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
赎回
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
גְּאוּלָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
구속
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
मुक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
verlossing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
викуплення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
odkupienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Erlösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
искупление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
การไถ่บาป
دیکشنری فارسی به تایلندی