در فارسی، ممال فداء بمعنی قربانی شده و فداشده است: همتش را سپهر کفش بساط دولتش را زمانه کبش فدی. ابوالفرج. تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی. ادیب صابر. فلان مجاور دولتسرای وقت مرا که تن به مهر اسیر است و دل به عشق فدی. سیف اسفرنگ (دیوان ص 483)
در فارسی، ممال فداء بمعنی قربانی شده و فداشده است: همتش را سپهر کفش بساط دولتش را زمانه کبش فدی. ابوالفرج. تنم به مهر اسیر است و دل به عشق فدی همی به گوش من آید ز لفظ عشق ندی. ادیب صابر. فلان مجاور دولتسرای وقت مرا که تن به مهر اسیر است و دل به عشق فدی. سیف اسفرنگ (دیوان ص 483)
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خُلع به شوهرش می دهد
سربها. (منتهی الارب). آنچه از مال بجای مفدی داده شود. (از اقرب الموارد). ج، فدی ̍، فدیات، مانند سدره و سدرات. (اقرب الموارد). فدیت. رجوع به فدیت شود، در تداول علوم فدیه و فداء بدلی یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که به وی متوجه است رهایی یابد. (از تعریفات جرجانی). مبلغی است که ازبرای غلامان یا اسرا داده میشود. (قاموس کتاب مقدس). - فدیهالفطر، نیم صاع است از گندم و یک صاع از حبوب دیگر. (منتهی الارب). آنچه در روز عید فطر برطبق اصول مذهبی بپردازند: خذ علی هدیتک و فدیتک، یعنی بگیر طوری را که بر آن بودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سربها. (منتهی الارب). آنچه از مال بجای مفدی داده شود. (از اقرب الموارد). ج، فِدی ̍، فِدَیات، مانند سدره و سدرات. (اقرب الموارد). فِدْیَت. رجوع به فدیت شود، در تداول علوم فدیه و فداء بدلی یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که به وی متوجه است رهایی یابد. (از تعریفات جرجانی). مبلغی است که ازبرای غلامان یا اسرا داده میشود. (قاموس کتاب مقدس). - فدیهالفطر، نیم صاع است از گندم و یک صاع از حبوب دیگر. (منتهی الارب). آنچه در روز عید فطر برطبق اصول مذهبی بپردازند: خذ علی هدیتک و فدیتک، یعنی بگیر طوری را که بر آن بودی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
جایگاهی است از سرزمین حوران که عبدالرحمان بن محمد بن ابی بکر صدیق در آنجا درگذشت و مدفون شد. وی در زمرۀ فقیهانی بود که ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان از آنان درباره طلاق قبل از نکاح استفتا کرد. (از معجم البلدان)
جایگاهی است از سرزمین حوران که عبدالرحمان بن محمد بن ابی بکر صدیق در آنجا درگذشت و مدفون شد. وی در زمرۀ فقیهانی بود که ولید بن یزید بن عبدالملک بن مروان از آنان درباره طلاق قبل از نکاح استفتا کرد. (از معجم البلدان)
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات