جدول جو
جدول جو

معنی فدح - جستجوی لغت در جدول جو

فدح
(دَ / دَ مَ)
گرانبار کردن وام، کسی را، سنگین کردن بار بر دوش کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرح
تصویر فرح
(دخترانه)
شادمانی، سرور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرح
تصویر فرح
شاد شدن، شادمان شدن، شادی، شادمانی، سرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدح
تصویر مدح
ستودن به ویژه در شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدی
تصویر فدی
فدا، چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند، سربها، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشودن، باز کردن، پیروز شدن، گشودن شهری و گرفتن آن، گشایش، پیروزی،
چهل و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه
فتح باب: گشودن در، کنایه از شروع کار، در علم نجوم کنایه از اتصال دو ستاره به گونه ای که خانه های آن ها مقابل هم باشد و این حالت را نشانۀ نزول باران یا برف می دانستند
فتح کردن: گشادن، گشودن، پیروز شدن بر دشمن، تسخیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوح
تصویر فوح
دمیدن، وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
عیب کردن، طعن کردن در نسب کسی، عیب جویی، بدگویی، سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدح
تصویر قدح
ظرفی که در آن چیزی بیاشامند، ساغر، پیاله، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدا
تصویر فدا
چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند، برای مثال فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامۀ تقوا و خرقۀ پرهیز (حافظ - ۵۳۶)
صرف نظر کردن از چیزی به خاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی،
مالی که در قبال آزاد شدن اسیر پرداخت می شود، سربها، فدیه
فدا شدن: در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن
فدا کردن: صرف نظر کردن از جان، مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مثال یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدش
تصویر فدش
شکستن سر کسی، تننده نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنح
تصویر فنح
کم نوشی: در ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلح
تصویر فلح
شکافتن، شخم زدن، فریفتن، دغایی، لب کلفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضح
تصویر فضح
رسوا کردن، دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
زبان آور، پخش شدن روشنایی، زبان آوری، شیر بی سر شیر عبری تازی گشته از پسح جشن فراروی از مسر نزد یهودان، جشن فراپویی عیسی علیه السلام نزد ترسایان در نزد یهودان جشن یادبود خروج بنی اسرائیل از مصر، در نزد مسیحیان جشن یادبود صعود عیسی ع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقح
تصویر فقح
شکوفه بر آوردن، غوره بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کردن، زدن با جوبدستی، بچه انداختن، تراشیدن چوب گشن پذیری: در کویک ماده، پهن شدن: نوک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرح
تصویر فرح
شادمانی نمودن، سرور، طرب و شوخی
فرهنگ لغت هوشیار
دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها
فرهنگ لغت هوشیار
بز کوهی نادان، ترد زود شکن نکره (نقره) سیم، بر کند (امرد فربه و تنومند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدس
تصویر فدس
تننده از خرفستران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فادح
تصویر فادح
گران: چون کار، دشوار: چون دین
فرهنگ لغت هوشیار
نام روستایی در تازیکستان، ریسمان رنگرز ریسمانی که رنگرز پارچه های رنگ کرده را بر آن بیاویزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدم
تصویر فدم
گنگلاج کند سخن، دیر یاب، گول و بد خوی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدن
تصویر فدن
شتر دراز کوهان کوشک استوار، سرخابی از رنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تاوان سر بها دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها. قربانی شده فدا گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشادن، فیروزی و گشایش
فرهنگ لغت هوشیار
سختی آواز فرکوه بلند ترین کوه در زنجیره کوه ها، پشته خرد، تبر خون (عناب درشت) از گیاهان، سرخ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدح
تصویر شدح
کشیدن ازدرازا وپهنا
فرهنگ لغت هوشیار
گلو بریدن، بر زمین گستردن، بر پهلو نهادن، بر روی افکندن، آرام گرفتن، پر کردن مشک، بهره مند شدن زن از شوی، فرزند بسیار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردح
تصویر ردح
درد کم زمان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوح
تصویر فوح
دمیدن بوی خوش، جوشیدن دیگ، جوشیدن خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدح
تصویر قدح
سبو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدح
تصویر مدح
ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشایش، پیروزی
فرهنگ واژه فارسی سره