- فدان
- مزرعه، جای کشت و زرع، کشتزار
معنی فدان - جستجوی لغت در جدول جو
- فدان
- جفت گاو اندازه ای است، خیش چوبی که بر گردن گاو نهند مزرعه، مقیاس سطح و آن معادل 400 قصبه مربع است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قسمی جامه کژ آگند که بهنگام جنگ میپوشیدند کژ آگند قز آکند
پارسی تازی گشته غله دان غلک کیسه چرمین، نیام سرمه دان غلاف سرمه دان، کیسه چرمین که در آن عطریات و جز آن نهند
چاه انباشته
به آن
جمع خد، دیم ها رخساره ها
پرده
آه، ناله، بانگ، فریاد
گم کردن، از دست دادن، گم شدن
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
دو همستار آخشیجان
دریا کنار، رود کنار، هفت سال از زمان
چوب رختی
شاغول
سر پوش آبتابه، جمع فدم، گنگلاجان در پوش، پوز بند دهان بند
شباویز (مرغ حق) از پرندگان بلند آواز مرد، سنگین گام
شهر آشوب، دزد، دیو، زرگر سخت فتنه جو فتنه انگیز، آنکه به جمال خویش مردم را مفتون سازد سخت زیبا و دلفریب آشوبگر
سر بها دادن، رستن، رهاندن، کریان باز خریدن خویش یا دیگری، گیریان آنچه بندی برای رهایی خود پردازد سر بها گنجا ستبرا، انبار کنور دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها
از ریشه فرانسوی در تازی تنور دار نانوا
پر فند، گور خر
سریانی تازی گشته از فلن و همان بهمان بیستار شخص غیر معلوم بهمان: گفت فلان را با فلان چه نسبت ک توضیح فارسیان به فتح استعمال می کنند و خطاست. شخص غیر معلوم، بهمان، اشاره به شخص غیر معلوم
از دست دادن، نبودن
کلمه تاسف یعنی آه، ای فریاد، دردا، امان
ریزنده و ریزان، آتش فشان، جان فشان
افسانه
سبزه خور سوسک برگخور
شاهسپرم چینی از گیاهان