جدول جو
جدول جو

معنی فخار - جستجوی لغت در جدول جو

فخار
سفالگر، آنکه ظرف های سفالی می سازد، سفال ساز، کوزه گر
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ فارسی عمید
فخار
نازش، فخر، مباهات
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ فارسی عمید
فخار
(فَخْ خا)
موسوی، سیدشمس الدین فخاربن معد موسوی حائری. مردی عالم، فاضل، ادیب و محدث بود. او را کتابی بنام ’الرد علی المذاهب فی تکفیر ابی طالب’ است. رجوع به روضات الجنات چ سنگی ص 509 شود
لغت نامه دهخدا
فخار
(دَم م)
نبرد کردن و برابری نمودن در فخر. (منتهی الارب). مصدر دوم باب مفاعله است، چون قیاس و مقایسه. رجوع به مفاخره شود
لغت نامه دهخدا
فخار
(دَ ثَ)
نازیدن. (منتهی الارب). فخر. فخاره. (اقرب الموارد) :
ای شده غره به ملک و مال و جوانی
هیچ بدین ها تو را نه جای فخار است.
ناصرخسرو.
خواجه و دستور شاه داور ملک و سپاه
دین عرب را پناه ملک عجم را فخار.
خاقانی.
، نازیدن به خوی نیکو. (منتهی الارب). خودستایی به خصال و مباهات به مناقب و مکارم از نسب و حسب و جز آن چه در خود و چه در پدران. (اقرب الموارد) ، افزون داشتن کسی را برکسی در فخر. (منتهی الارب). تفضیل کسی بر کسی در فخر. (اقرب الموارد). رجوع به فخر شود
لغت نامه دهخدا
فخار
نازیدن، بالیدن
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ لغت هوشیار
فخار
((فَ خّ))
بسیار فخر کننده
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ فارسی معین
فخار
((فَ))
نازیدن، بالیدن
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ فارسی معین
فخار
سفال، گل خشک، سبو، در فارسی به معنای کوزه گر
تصویری از فخار
تصویر فخار
فرهنگ فارسی معین
فخار
سفال پز، سفالگر، کاسه گر، کوزه گر، خزف سبو، کوزه، سفالینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخار
تصویر تخار
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فشار
تصویر فشار
نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود، کنایه از رنج روحی یا جسمی، در علوم سیاسی اعمال خشونت در فعالیت های سیاسی مثلاً گروه فشار، کنایه از اصرار، پافشاری
فشار اسمزی: در علم فیزیک فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک، اوره با آن آب را از لای غشایی که آن ها را از آب جدا کرده به سوی خود می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرار
تصویر فرار
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر
فرار کردن: فرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخاخ
تصویر فخاخ
فخ ها، دام ها، تله ها، جمع واژۀ فخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقار
تصویر فقار
مهره های پشت، مهره های ستون فقرات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکار
تصویر فکار
فگار، زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال از تبسم لب شیرینش همی شد خسته / وز اشارت رخ نیکوش همی گشت فکار (انوری - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخار
تصویر زخار
بسیار پر، لبریز، پرآب، مواج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فگار
تصویر فگار
زخمی، مجروح، آزرده، رنجور، برای مثال که زشت است پیرایه بر شهریار / دل شهری از ناتوانی فگار (سعدی۱ - ۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
بانگ، فریاد، فغان، نعره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرار
تصویر فرار
بسیار گریزنده، گریزان، در علم شیمی ویژگی جسمی که به سرعت بخار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاخر
تصویر فاخر
نیکو، عالی، گران بها، باارزش مثلاً لباس های فاخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخاری
تصویر فخاری
کوزه گر، آنکه کاسه و کوزۀ گلی می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(فَخْ خا ری ی)
داشگر. (دستوراللغه). و این غیر از خزاف است که سفالینه فروش باشد. (یادداشت بخط مؤلف). بائعالفخار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَخْ خا رَ)
یک فخّار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فخّار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نازیدن. (منتهی الارب). فخر. فخار. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود، نازیدن به خوی نیک. (منتهی الارب). فخار. خودستایی به خصال و مناقب و مکارم بر حسب و نسب درباره خود یا پدران خود. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود، افزون داشتن کسی را بر کسی در فخر. (منتهی الارب). فخار. (اقرب الموارد). رجوع به فخار شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
افزون داشتن یکی را بر دیگری در فخر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کسی را بر کسی فخر نهادن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از صخار
تصویر صخار
جمع صخره، خرسنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
قلیایی که از اشنان گرفته میشود و در صابون پزی به کار میرود، نوشادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژخار
تصویر ژخار
سختی مقابل سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخار
تصویر زخار
پر و لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات بهوا رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فخاری
تصویر فخاری
کلالی سفالگری عمل و شغل فخار، فخار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشار
تصویر فشار
اختناق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیار
تصویر فیار
صنعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرار
تصویر فرار
گریز
فرهنگ واژه فارسی سره