سپیدی صبح، سپیده دم، هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
سپیدی صبح، سپیده دم، هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
فجر. برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). تبه کاری. فسق. (یادداشت بخط مؤلف). بیشتر درفارسی مرادف فسق و بهمراه آن بکار رود: دور از فجور و فسق و بری از ریاو زور شسته رسوم زرق و نبشته دو نیم وی. منوچهری. فسق و فجور آغاز نهاد. (گلستان) ، حالتی است که چون نفس را حاصل آید بدان مباشرت اموری برخلاف مروت کند. (تعریفات) ، رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). عدول از حق. (اقرب الموارد) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (تاج المصادر بیهقی) ، تباهی نمودن، میل کردن، میل نمودن سوار از زین، تباه گردیدن. (منتهی الارب). تباه گردیدن کار قومی. (اقرب الموارد) ، کند گردیدن بینایی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فجر شود
فجر. برانگیخته گردیدن بر گناه و زنا کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). تبه کاری. فسق. (یادداشت بخط مؤلف). بیشتر درفارسی مرادف فسق و بهمراه آن بکار رود: دور از فجور و فسق و بری از ریاو زور شسته رسوم زرق و نبشته دو نیم وی. منوچهری. فسق و فجور آغاز نهاد. (گلستان) ، حالتی است که چون نفس را حاصل آید بدان مباشرت اموری برخلاف مروت کند. (تعریفات) ، رو گردانیدن از حق. (منتهی الارب). عدول از حق. (اقرب الموارد) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (تاج المصادر بیهقی) ، تباهی نمودن، میل کردن، میل نمودن سوار از زین، تباه گردیدن. (منتهی الارب). تباه گردیدن کار قومی. (اقرب الموارد) ، کند گردیدن بینایی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فجر شود
فرجه میان دو چیز. (اقرب الموارد). فرجه. (بحر الجواهر) ، شکاف میان دو کوه و جز آن. (منتهی الارب). فراخی میان دو کوه. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) ، زمین فراخ. (منتهی الارب). قسمتی از زمین که گشاده باشد: بینک و بین القبله فجوه. (اقرب الموارد) ، گشادگی میان سرای. (منتهی الارب). ساحت خانه. (اقرب الموارد) ، ردۀ میان بطن مقدم و مؤخر. (از بحر الجواهر). ج، فجوات، فجاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
فرجه میان دو چیز. (اقرب الموارد). فرجه. (بحر الجواهر) ، شکاف میان دو کوه و جز آن. (منتهی الارب). فراخی میان دو کوه. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) ، زمین فراخ. (منتهی الارب). قسمتی از زمین که گشاده باشد: بینک و بین القبله فجوه. (اقرب الموارد) ، گشادگی میان سرای. (منتهی الارب). ساحت خانه. (اقرب الموارد) ، ردۀ میان بطن مقدم و مؤخر. (از بحر الجواهر). ج، فجوات، فِجاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)