معنی فرو فرو فُرو پایین، زیرحقیر، پست، کوچکپسوند متصل به واژه به معنای درون مثلاً فرو افتادن، فرو خوردن پایین، زیرحقیر، پست، کوچکپسوند متصل به واژه به معنای درون مثلاً فرو افتادن، فرو خوردن تصویر فرو فرهنگ فارسی عمید