جدول جو
جدول جو

معنی فجا - جستجوی لغت در جدول جو

فجا
(فَ / فِ)
بقیۀ انگور و خرما که بر درخت مانده باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
فجا
بقیه انگور و خرما که بر درخت مانده باشد، بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
فجا
((فِ))
غافلگیر کردن و گرفتن، ناگهانی
تصویری از فجا
تصویر فجا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجا
تصویر رجا
(پسرانه)
امیدواری، امید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضا
تصویر فضا
فضا (Atmosphere) حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه ای از عوامل زیر است: صحنه آرایی، نوع لباس ها، نوع آرایش و گریم بازیگران، رنگ های به کار رفته در صحنه، سبک بازیگری، زاویه بندی و کادر بندی و نوع حرکت دوربین، نوع تدوین و صدا.در فیلم های تاریخی، فانتزی، ترسناک، علمی- تخیلی و مهیج، فضاسازی بسیار مهم است زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از فجایع
تصویر فجایع
فجیعت ها، مصیبتهای دردناک، جمع واژۀ فجیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
درّه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه، راه میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجار
تصویر فجار
فاجرها، گناهکارها، تباه کارها، نابکارها، زناکارها، جمع واژۀ فاجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجاه
تصویر فجاه
ناگهانی مردن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
ناگهانی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ فج ّ. (منتهی الارب). رجوع به فج ّ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
فجایع. جمع واژۀ فجیعه. (منتهی الارب). رجوع به فجایع شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گاییدن زن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَجْ جا)
قوس فجاء، کمان که زه از قبضه اش دور باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
راه فراخ میان دو کوه. (منتهی الارب). راه فراخ آشکار میان دو کوه. (اقرب الموارد). فج ّ. رجوع به فج شود
لغت نامه دهخدا
(فَیِ)
فجائع. جمع واژۀ فجیعه. رجوع به فجیعت شود
لغت نامه دهخدا
(فُجْ جا)
جمع واژۀ فاجر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). بدکاران: تا معاندت فجار و تمرد کفار ظاهر گشت. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(فَ جَ)
میوۀ خام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُءَ)
نام پدر قطری شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه درآمدن بر کسی. (منتهی الارب). رجوع به فجاء و فجاءه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فجایع
تصویر فجایع
جمع فجیعه، جنایات
فرهنگ لغت هوشیار
کاری که در موقع مناسب انجام گیرد، شایسته لایق درخور سزاوار. یا بجای... دربارهء... در حق، بعوض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجائع
تصویر فجائع
فجایع در فارسی، جمع فجیعه، درد ها اناکی ها جمع فجیعه
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گرفتن، ناگاه ناگاهی ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت فجاء ه. مرگ ناگهانی سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجاجه
تصویر فجاجه
میوه خام فجاجت در فارسی: خامی ناپختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجار
تصویر فجار
جمع فاجر، بدکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجال
تصویر فجال
ترب فروش
فرهنگ لغت هوشیار
ناگاه گرفتن کسی را، ناگاه در آمدن بر کسی. یا موت (مرگ) فجاه. مرگ ناگهانی. ناگهان: فجاه در گذشت
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گرفتن، تاختن تاخت آوردن بناگاه در آمدن بر کسی و گرفتن او را، ناگهانی: مرگ فجاء سکته ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجاج
تصویر فجاج
گشاده راه، جمع فج، گشاده راه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجایع
تصویر فجایع
((فَ یِ))
جمع فجیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فجار
تصویر فجار
((فُ جّ))
جمع فاجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
اسپاش، کیهان، فراسو، فرامون
فرهنگ واژه فارسی سره
سکته، بغتتا، ناگهان، یکهو، ناگهانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تعجّب
دیکشنری اردو به فارسی