جوان. (منتهی الارب). جوان نورسیده. (اقرب الموارد). ج، فتیان، فتیه، فتوه، فتو، فتی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : گفت معشوقی به عاشق کای فتی تو به غربت دیده ای بس شهرها. مولوی. به اماله نیز خوانند. (غیاث) : پیر گفت ای فتی آن زر که ندارم چه دهم گفت اخساء قطع اﷲ یمین العجمی. خاقانی. در تک آب ار تو بینی صورتی عکس بیرون باشد این نقش ای فتی. مولوی. ، جوانمرد نیکوخوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بنده. (ترجمان علامۀ جرجانی). استعاره آرند عبد را. (اقرب الموارد)
جوان. (منتهی الارب). جوان نورسیده. (اقرب الموارد). ج، فتیان، فِتْیه، فِتْوه، فُتُو، فُتی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : گفت معشوقی به عاشق کای فتی تو به غربت دیده ای بس شهرها. مولوی. به اماله نیز خوانند. (غیاث) : پیر گفت ای فتی آن زر که ندارم چه دهم گفت اخساء قطع اﷲ یمین العجمی. خاقانی. در تک آب ار تو بینی صورتی عکس بیرون باشد این نقش ای فتی. مولوی. ، جوانمرد نیکوخوی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بنده. (ترجمان علامۀ جرجانی). استعاره آرند عبد را. (اقرب الموارد)
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فتوت شود
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فَتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفِّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فَتوت شود