جدول جو
جدول جو

معنی فتک - جستجوی لغت در جدول جو

فتک
دلیری کردن، به ناگاه کسی را گرفتن و کشتن
تصویری از فتک
تصویر فتک
فرهنگ فارسی عمید
فتک
(فَ تَ لَ)
آبی است در اجاء، یکی از دو کوه طی. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
فتک
(دِ)
به کار خواستۀ نفس درآمدن. (منتهی الارب). به کارهایی که نفس بدان مایل بود، پرداختن. (اقرب الموارد) ، بناگاه گرفتن، ناگاه کشتن کسی را. (منتهی الارب). کشتن از روی غفلت یا به انتهاز فرصت. (اقرب الموارد) :... و هدم و فتک و صواعق در کمین. (کلیله و دمنه). فی الجمله چون از رزم خوارزم فارغ شدند از سبی ونهب و فتک و سفک بپرداختند. (جهانگشای جوینی) ، رویاروی زخم رسانیدن، یا عام است، دلیری کردن، ستیهیدن در کار. (از منتهی الارب). الحاح و لجاجت کردن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فتک
ستهیدن، فرو گرفتن به ناگاه گرفتن بناگاه گرفتن کسی را، ناگاه کشتن کسی را، رویاروی زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فتک
((فَ تْ))
غافلگیر کردن، به ناگاه کشتن
تصویری از فتک
تصویر فتک
فرهنگ فارسی معین
فتک
مرتعی در رویان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاتک
تصویر فاتک
(پسرانه)
معرب از پهلوی، نام پدر مانی در زمان شاپور اول پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خفتک
تصویر خفتک
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، سکاچه، برفنجک، خفتو، برغفج، خفج، فدرنجک، کرنجو، درفنجک، فرنجک، فرهانج، برخفج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشودن، باز کردن، پیروز شدن، گشودن شهری و گرفتن آن، گشایش، پیروزی،
چهل و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه
فتح باب: گشودن در، کنایه از شروع کار، در علم نجوم کنایه از اتصال دو ستاره به گونه ای که خانه های آن ها مقابل هم باشد و این حالت را نشانۀ نزول باران یا برف می دانستند
فتح کردن: گشادن، گشودن، پیروز شدن بر دشمن، تسخیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتن
تصویر فتن
فتنه ها، فسادها، شورش ها، عذاب ها، آزمایش ها، گمراهی ها، عاشقها، جمع واژۀ فتنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتاک
تصویر فتاک
فاتک ها، دلیران، گستاخان، بی باکان، جمع واژۀ فاتک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفک
تصویر تفک
تفنگ، وسیله ای لوله مانند که با فوت کردن شدید در آن، سنگ و گلولۀ چوبی یا گلی را به سمت مورد نظر پرتاب می کردند، برای مثال مثل سیمرغ که طوفان نبرد از جایش / نه چو گنجشک که افتد به دم باد تفک (ابن یمین - لغت نامه - تفک)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی، کریم، هر یک از پیروان آیین فتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلک
تصویر فلک
کشتی، از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاتک
تصویر فاتک
حمله کننده، کشنده، دلیر، شجاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتک
تصویر بتک
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جفتک
تصویر جفتک
لگدی که حیوان چهارپا با هر دو پای خود می اندازد، نوعی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند و از جایی به جای دیگر بپرند
جفتک انداختن (پراندن): لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، کنایه از سرکشی، گستاخی
جفتک زدن: لگد انداختن ستور با هر دو پای خود، پریدن از جایی به جای دیگر درحالی که هر دو پا را به هم جفت کرده باشند، جهیدن با هر دو پا
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
نعت تفضیلی از فتک بمعنی بناگاه گرفتن و ناگاه کشتن کسی را و رویاروئی زخم رسانیدن و جز آن.
- امثال:
افتک من البراص.
افتک من الجاف.
افتک من الحرث بن ظالم.
افتک من عمرو بن کلثوم. (از مجمع الامثال میدانی).
و برای آگاهی بموارد استعمال مثالهای مزبور رجوع به مجمعالامثال میدانی ذیل فتک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَزْ زُ)
بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی. (منتهی الارب). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن. تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
فارسیان یک ربع کلام الله را خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ)
بلا و سختی. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ کِ / فِ تَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب). بر وزن هزبر، شدت و داهیه. ج، فتکرون. (اقرب الموارد) ، کار شگفت و بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفتک
تصویر هفتک
ربع قرآن مجید 4، 1 کلام ا، ربع کلام الله
فرهنگ لغت هوشیار
لگدی که حیوان چهار پا با هر دو پای خود بیندازد و بمهنی پرش که هر دو پا را با هم جفت کنند لگد حیوانات جفته، نوعی پرش که عبارتست از جفت کردن هر دو پا با هم و پریدن، مرغی که نر و ماده آن هر کدام یک بال دارند و بجای بال دیگر نر را قلابی و ماده را حلقه ایست از استخوان و چون پرواز کنند نرقلاب را بر حلقه ماده اندازد و با هم پرواز نمایند و چون بدانه خوردن مشغول گردند از یکدیگر جدا شوند و نزدیک بهم چرا کنند و آنها را بعربی (لاینفک) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تفنگ چوب در از میان خالی که با گلوله گلی و زور نفس بدان گنجشک و مانند آن رازنند، تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از نهر یا از روی زمین بواسطه جریان سریع یا حرکت کردن به اطراف ریخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفتک
تصویر خفتک
((خُ تَ))
بختک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفتک
تصویر جفتک
((جُ تَ))
لگد حیوانات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتک
تصویر هتک
ناسزا، دشنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتن
تصویر فتن
شمایل، حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشایش، پیروزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فلک
تصویر فلک
سپهر
فرهنگ واژه فارسی سره
آفت پنبه و پرتقال که سیاه رنگ است، شته، نوعی آفت نباتی
فرهنگ گویش مازندرانی
لگد، جفتک، با دو پا لگد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوان قد بلند، جوان کم عقل
فرهنگ گویش مازندرانی