جدول جو
جدول جو

معنی فتوحات - جستجوی لغت در جدول جو

فتوحات
پیروزی ها، کشورگشایی ها
تصویری از فتوحات
تصویر فتوحات
فرهنگ فارسی عمید
فتوحات(فُ)
شهرهایی که به جنگ گشوده شود. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ فتوح. رجوع به فتوح شود
لغت نامه دهخدا
فتوحات
شهرهایی که بجنگ گشوده شود
تصویری از فتوحات
تصویر فتوحات
فرهنگ لغت هوشیار
فتوحات
جمع فتوح، پیروزی ها، فتح ها، شهرهایی که با جنگ تصرف شده است
تصویری از فتوحات
تصویر فتوحات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتحات
تصویر فتحات
فتحه ها، حرکتی از حروف که هنگام تلفظ آن دهان گشوده می شود، زبرها، نشانه های این حرکت که در روی حرف گذاشته می شود، جمع واژۀ فتحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفتومات
تصویر آفتومات
آفتامات، دستگاه خودکار تنظیم کنندۀ جریان برق در موتور اتومبیل که برق را بین دینام و باتری به جریان می اندازد و ولتاژ را در مدارهای دینام و باتری تنظیم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتومات
تصویر اتومات
اتوماتیک، دستگاه خودکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلوات
تصویر فلوات
فلات ها، بیابان ها، جمع واژۀ فلات
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مفتوحه. رجوع به مفتوحه شود، (اصطلاح حساب) در علم حساب به ماسوای باب مساحت و باب جبر و مقابله گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
جمع واژۀ فتحه. رجوع به فتحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَتْ تِ)
به اصطلاح طب، داروهایی که مجاری بسته شده را باز می کنند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مفتّحه. و رجوع به مفتحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَفْ فا)
تأنیث متوفی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متوفی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مسوح و مسوحه. مطلقاً داروهائی را گویند که بوسیلۀ دستها ببدن آدمی مالش دهند. (از بحر الجواهر) : دراطلیه و مسوحات ملذذ جهت تقویت باه. (از کتاب هدایهالملوک ابن الفقیه اصفهانی از یادداشت مرحوم دهخدا). ادهان مرکبه. مسوحا. و رجوع به مسوح و مسوحه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فیوض. جج فیض، برخلاف لزوم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فضول. (فرهنگ فارسی معین). بصورت جمع به معنی نجاست و مواد زائد به کار میرود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیوحات
تصویر فیوحات
جمع فیوح، جمع فیح، دمیدن بو های خوش ارزانی های بهار فراخی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتحات
تصویر فتحات
علامت فتح زبر، جمع فتحات، شکاف قلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولات
تصویر تولات
جمع توله، سختی ها آسیب ها گردن آویزها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورات
تصویر تورات
کتاب مقدس یهود که از حضرت موسی (ع) باقیمانده است، عهد عتیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتحات
تصویر حتحات
سریع، شتاب، زود، تند، بشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روحات
تصویر روحات
جمع روح، بادهای خوش بادهای خنک، آسایش ها، مهربانی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضولات
تصویر فضولات
جمع فضول، آدمی تراو ها آخال جمع فضول آخال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسوحات
تصویر مسوحات
جمع مسوحه (مسوح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوضات
تصویر فیوضات
شارش ها، دهش ها ،جمع فیوض، جمع الجمع فیض، بر خلاف لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحشات
تصویر توحشات
جمع توحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفوقات
تصویر تفوقات
جمع تفوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفوهات
تصویر تفوهات
جمع تفوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیحات
تصویر تفتیحات
جمع تفتیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفتومات
تصویر آفتومات
دستگاهی که برق اتومبیل را تنظیم میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوحات
تصویر فوحات
بو های خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوضات
تصویر فیوضات
((فُ))
جمع فیوض. جج فیض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضولات
تصویر فضولات
((فُ))
جمع فضول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتوشاپ
تصویر فتوشاپ
((فُ تُ))
کارگاه عکاسی، نام خاص یک برنامه کامپیوتری که مخصوص طراحی و کار با تصاویر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفتومات
تصویر آفتومات
خودکلید
فرهنگ واژه فارسی سره
براز، نجاست، پس مانده ها، زواید
فرهنگ واژه مترادف متضاد