جدول جو
جدول جو

معنی فتق - جستجوی لغت در جدول جو

فتق
برآمدگی ای که در اثر خارج شدن قسمتی از احشا از محل اصلی خود در ناف، کشالۀ ران و بیضه پیدا می شود، هر جای گشاده و فراخ، گشادگی، شکافتن، گشودن
فرهنگ فارسی عمید
فتق
(فُ تُ)
زن چرب زبان گشاده سخن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فتق
دهی است به طائف. (منتهی الارب). قریه ای است در طائف، و گویند از مخلفه های طائف است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
فتق
شکافتن، گشودن
تصویری از فتق
تصویر فتق
فرهنگ لغت هوشیار
فتق
((فَ تْ))
شکافتن، گشودن، حل کردن، گشادگی، هر جای گشاده و فراخ، غری، بیماری ورم بیضه
تصویری از فتق
تصویر فتق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فلق
تصویر فلق
(پسرانه)
سپیده صبح، فجر، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی، کریم، هر یک از پیروان آیین فتوت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق می بندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتک
تصویر فتک
دلیری کردن، به ناگاه کسی را گرفتن و کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
شکافته شدن، گشاده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسق
تصویر فسق
هر کار زشت، گناه آلود و غیراخلاقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تتق
تصویر تتق
خیمه، سراپرده یا چادر بزرگ، برای مثال وآن تتق های گوهرآموده / چرم های دباغت آلوده (نظامی۴ - ۶۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ تَ)
مفتق القمیص، شکاف جای پیراهن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). محل شکافتگی پیراهن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ بَ)
بیضه بند. بندی که مانع بیرون آمدن فتق شود. (یادداشت بخط مؤلف). وسیله ای است مرکب از یک قسمت پهن و برجسته و یک دنبالۀ چرمی یا پارچه ای که مبتلایان به بیماری فتق زیر شکم خود بندند تا فتق بیرون نیاید. فتق بند انواع مختلفی دارد: برخی از آن ساده و برخی دیگر جفتی است که مورد استعمال هر یک بستگی به نوع بیماری فتق دارد. در تصویر این صفحه انواع آن دیده میشود
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ قِ بَ)
فاتک. فدیک. نام پدر مانی. (ابن الندیم). این اسم بصورت فاتق، فایق بن مایان (یا مامان) و فتق بابک بن ابی برزام آمده است. رجوع به فاتک و فدیک شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْزْ)
گشاده شدن و شکافته گردیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). شکافته و گشاده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشقق چیزی. متاوع تفتیق. (از اقرب الموارد) ، گشاده گردیدن تهیگاه و سر سرین شتر از کثرت چرا. (از اقرب الموارد) ، گشاده گردیدن زبان کسی به سخن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَتْ تَ)
گشوده. شکافته. بازکرده:
با بوی شمال کس نخواند خوش
مشک و می نافۀ مفتق را.
قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 12).
و رجوع به تفتیق شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
هفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
در نزهه القلوب حمدالله مستوفی چ لیدن صورت فوق بصورت نسخه بدل قفق کوه آمده است و ظاهراً صورت مصحف قفق کوه است. رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زن گشاده کس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بسته، بستن، بر هم دوختن بستن دوختن مقابل فتق یا رتق و فتق بستن و گشودن دوختن و شکافتن بست و گشاد حل و عقد:) برتق و فتق امور مشغولست . (، (تصوف) رتق اشارت به وحدت حقیقه و وجود واحد بسیط و مرتبت صفات و اسما و افعال است (از اسفار 23: 3)، بسته مقابل فتق، زنی که مدخل آلت تناسلیش مسدود بود و مانع آرامش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتق
تصویر بتق
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتق
تصویر تتق
چادر بزرگ، سرا پرده
فرهنگ لغت هوشیار
خایه بند غری بند ابزار و کمربندی که به وسیله آن محل فتق را می بندند کمربند فتق، کسی که متخصص در بستن فتق و معالجه آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتق ریحی
تصویر فتق ریحی
باد گند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتق مائی
تصویر فتق مائی
غری آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتق معوی
تصویر فتق معوی
غری اندرونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتق
تصویر هفتق
پارسی تازی گشته هفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتق
تصویر مفتق
شکاف پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
شکافتگی، شکافتن شکاف خوردن کفتن کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتق ثربی
تصویر فتق ثربی
غری پیهی باد گند چرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتق
تصویر تفتق
((تَ فَ تُّ))
شکافتن، شکاف خوردن، کفتن، کافتن، شکافتگی، جمع تفتقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوق
تصویر فوق
بالا، یادشده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتح
تصویر فتح
گشایش، پیروزی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتن
تصویر فتن
شمایل، حالت
فرهنگ واژه فارسی سره