جدول جو
جدول جو

معنی فأد - جستجوی لغت در جدول جو

فأد
(دَ)
در خاکستر گرم نهادن نان را و کوماج کردن. یا جای کردن کوماج در خاکستر. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بریان نمودن گوشت را. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بر دل کسی زدن، بددل گردانیدن، دردناک شدن دل، یا بیمار شدن آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فأد
(فَءْدْ)
دارویی است. رجوع به دزی ج 2 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارد
تصویر فارد
(پسرانه)
یگانه، تنها، تک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
غیرقابل استفاده، گندیده، عفونت کرده مثلاً شیر فاسد، دندان فاسد،
فاقد هنجارهای انسانی یا مذهبی مثلاً اخلاق فاسد،
آنکه برخلاف معیارهای اخلاقی یا اجتماعی زندگی می کند، منحرف، معیوب، نادرست، باطل
فاسد شدن: تباه شدن، منحرف شدن، گندیدن، باطل شدن
فاسد کردن: تباه کردن، منحرف کردن، معیوب کردن، پوساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاقد
تصویر فاقد
مقابل واجد، آنکه یا آنچه چیزی را ندارد، محروم، بی نصیب، ویژگی زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارد
تصویر فارد
تنهامانده، جدامانده، یکه و تنها، یگانه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ ءَ)
بابزن. مفاءده. (مهذب الاسماء). بابزن. مفآد. مفأده. ج، مفائد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنورشور. (مهذب الاسماء). آتشکاو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چوبی که بدان تنور را به هم زنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بر گرفته از فرید تازی یکتا یکی از بازی های هفتگانه نرد تنها جدا مانده، یگانه یکی از بازی های هفتگانه نرد دور اول از بازی نرد (در قدیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقد
تصویر فاقد
گم کننده، از دست رفته، نداشتن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
تباه، خراب
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار
به معنی تا ست که کلمه انتها باشد حتی: خداوند است و میر و میرزاد است ز عهد عصر آدم فاید اکنون. (قطران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارد
تصویر فارد
((رِ))
یکی از بازی های هفتگانه نرد، دور اول از بازی نرد (در قدیم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاقد
تصویر فاقد
((ق ِ))
نایابنده، کسی که چیزی یا کسی را نداشته باشد، زنی که شوهر یا فرزند خود را از دست داده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاصد
تصویر فاصد
((ص))
رگ زن، حجّام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
((س))
ضایع، خراب، پوسیده، گندیده، پوچ، بی اثر، بد خلق، در فارسی به معنی زن بدکاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فاقد
تصویر فاقد
بی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
پوسیده، تباه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
Corrupt, Decadent, Decayed, Depraved, Corruptor, Putrid, Spoiled, Venal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrompu, corrupteur, décadent, pourri, dépravé, putride, gâté, vénal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
腐敗した , 腐敗者 , 堕落した , 腐った , 邪悪な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
भ्रष्ट , भ्रष्टक , षड्यंत्रकारी , सड़ा हुआ , ख़राब
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
腐败的 , 腐败者 , 堕落的 , 腐烂的 , 贪污的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
מושחת , משחית , שפל , רקוב , שָׁבוּשׁ , רקוב , מקולקל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
부패한 , 부패자 , 타락한 , 타락한 , 썩은 , 상한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
korup, pelaku korupsi, dekaden, membusuk, rusak, busuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
коррумпированный , развратник , декадентский , гнилой , развращённый , испорченный , продажный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupt, corrupteur, decadente, rot, verdorven, bedorven
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrotto, corruttore, decadente, marcio, depravato, putrido, rovinato, venale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupto, corruptor, decadente, podrido, depravado, pútrido, estropeado, venal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
корумпований , корупціонер , декадентський , гнилий , розбещений , зіпсований , продажний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
skorumpowany, korupcjonista, dekadencki, zgniły, zepsuty, korupcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
korrupt, Verderber, dekadent, verfault, verkommen, faul, verdorben, venal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
corrupto, corruptor, decadente, podre, depravado, estragado, venal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فاسد
تصویر فاسد
yozlaşmış, bozucu, çürümüş, bozulmuş, satılık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی