- فامدار
- قرضدار
معنی فامدار - جستجوی لغت در جدول جو
- فامدار ((مْ))
- بدهکار، مدیون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرهون، مقروض
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مثال فام داران تو باشند همه شهر درست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
نامی، بنام، نیک نام، معروف
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
نام آور، مشهور، معروف
کسی که به خرید و فروش حیوانات اهلی می پردازد
معروف، مشهور
قرض دار، بدهکار
مستمند بدبخت
صبح و صبحگاهان، وقت طلوع فجر، صباح، پیش از طلوع آفتاب
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
صاحب و مالک باغ
پارسی تازی گشته باز دار
دارنده زوزندار
حیوان
هر غذائی که نفخ بیاورد
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
جمع کننده باج
گله بان، چوپان
پاسبان و نگهبان راه
جنگاور رزمی
مجروح
پیشوای قوم، سیاستمدار
معمر سالدیده پیر
فراخ، وسیع
ساقی، پیاله دهنده