فامدار فامدار مدیون، (یادداشت بخط مؤلف) : فامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از فام ده و فامگذار، سوزنی لغت نامه دهخدا
فام دار فام دار وام دار، قرض دار، مدیون، برای مِثال فام داران تو باشند همه شهر دُرُست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار) فرهنگ فارسی عمید
دامدار دامدار کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مِثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵) فرهنگ فارسی عمید