جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فامدار

فامدار

فامدار
مدیون، (یادداشت بخط مؤلف) :
فامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از فام ده و فامگذار،
سوزنی
لغت نامه دهخدا

فام دار

فام دار
وام دار، قرض دار، مدیون، برای مِثال فام داران تو باشند همه شهر دُرُست / نیست گیتی تهی از فام ده و فام گذار (سوزنی - لغتنامه - فام دار)
فام دار
فرهنگ فارسی عمید

دامدار

دامدار
کسی که با دام جانوران را صید می کرد، صیاد، برای مِثال فراوان رنج بیند دامداری / به دشت و کوه تا گیرد شکاری (فخرالدین اسعد - ۳۶۵)
دامدار
فرهنگ فارسی عمید

فاقدار

فاقدار
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
فاقدار
فرهنگ لغت هوشیار