- فاف
- زبان بسته کند سخن
معنی فاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نیکو، بدیع، زیبا، خوب، برای مثال تو همی گوی شعر تا فردا / بخشدت خواجه جامۀ فافا (بلجوهر - لغتنامه - فافا)
کژ زبان تلنده چیز بدیع و نیکو
هر چیز خوب و بدیع و زیبا
جنبرک ساز دفله ساز آنکه دف سازد
خسته کش شتابنده سبکسر، زهر کشنده، آب اندک
بی آزرمی، بی شرمی
عروس بخانه شوهر فرستادن
خشک شدن
ترس، هراس
نشان، پی، اثر
جمع خف، موزه ها (تک خف) سبکینه ها هوشیار خرده سنج کفشگر کفش فروش کفش دوز موزه دوز
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
دف ساز، دف نواز، دف زن، دایره زن
هم بستر شدن عروس و داماد برای بار اول
خشک شدن، خشکیدن، از میان رفتن آب و رطوبت چیزی، خشک شدن
آن مقدار روزی و خوراک که برای انسان کافی باشد، آنچه به قدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
سیاهی شب، لب پری، اسپ نوند
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
دزدتردست چسباندست
اندازه و مانند، مثل و مقدار، آنچه که بقدر حاجت باشد و کم یا زیاد نباشد
مرده پیچ، چکسه لامه: آنچه بر چیزی پیچند پارچه بیرونی که بر مرده پیچند، پارچه و کاغذی که بر چیزی پیچند
ویژگی هر چیز لطیف و نازک که از پشت آن اشیای دیگر نمایان باشد مانند بلور و شیشه
خودداری از کار زشت و ناروا، پاکدامنی، پرهیزکاری، پارسایی، عفت
Clear, Translucent, Transparent, Lucid
ясный , полупрозрачный , прозрачный
klar, durchscheinend, transparent