نعت فاعلی از فراهه و فروهه و فراهیه. زیرک. ج، فره، فرّه ، فرّهه. (منتهی الارب). و فرهه و فرهه در نزد سیبویه اسم جمع است. حاذق. (اقرب الموارد) ، بانمک و نشیط، پرخور. (اقرب الموارد)
نعت فاعلی از فراهه و فروهه و فراهیه. زیرک. ج، فُرْه، فُرَّه ْ، فُرَّهه. (منتهی الارب). و فَرَهه و فُرْهه در نزد سیبویه اسم جمع است. حاذق. (اقرب الموارد) ، بانمک و نشیط، پرخور. (اقرب الموارد)
زیرک گردیدن. (از منتهی الارب). سخت زیرک شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). حاذق و ماهر گردیدن. (از اقرب الموارد). زیرکی و استادی و نیک رفتاری. (آنندراج) ، نیک رو شدن ستور یعنی تیزرونده شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). سخت زیرک شدن ستور. (مصادر زوزنی) ، به نشاط آمدن و سبک شدن، صبیح گشتن. (از اقرب الموارد)
زیرک گردیدن. (از منتهی الارب). سخت زیرک شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). حاذق و ماهر گردیدن. (از اقرب الموارد). زیرکی و استادی و نیک رفتاری. (آنندراج) ، نیک رو شدن ستور یعنی تیزرونده شدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). سخت زیرک شدن ستور. (مصادر زوزنی) ، به نشاط آمدن و سبک شدن، صبیح گشتن. (از اقرب الموارد)
مؤنث فارق. رجوع به فارق شود. - علامت فارقه، نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط عمودی است که معانی مختلف یک لغت را از یکدیگر جدا میکند بدینسان: ،
مؤنث فارق. رجوع به فارق شود. - علامت فارقه، نشانه ای که برای امتیاز دو چیزدر میان آنها گذارند. در همین لغت نامه منظور از فارقه دو خط عمودی است که معانی مختلف یک لغت را از یکدیگر جدا میکند بدینسان: ،
مؤنث فارع. زیر کوه، آب راهۀ بلند. (منتهی الارب). ج، فوارع، اندازه ای ازغنائم که رو به فزونی باشد اما خمس بدان تعلق نگیرد. (از اقرب الموارد) ، فارعه الطریق، بالای راه و محل قطع یا حواشی آن. (از اقرب الموارد)
مؤنث فارع. زیر کوه، آب راهۀ بلند. (منتهی الارب). ج، فوارع، اندازه ای ازغنائم که رو به فزونی باشد اما خمس بدان تعلق نگیرد. (از اقرب الموارد) ، فارعه الطریق، بالای راه و محل قطع یا حواشی آن. (از اقرب الموارد)
مونث فارق و جدا نشانه مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
مونث فارق و جدا نشانه مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت