معنی فاکهه - فرهنگ فارسی معین
معنی فاکهه
- فاکهه((کِ هِ))
- میوه، جمع فواکه، نوعی حلوا
تصویر فاکهه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فاکهه
فاکهه
- فاکهه
- میوه، تخمدان بارور شده و رسیدۀ گل که دانه ها را در بر می گیرد، به ویژه درصورتی که دارای گوشته باشد، بار، بر، ثمر
فرهنگ فارسی عمید
فاکهه
- فاکهه
- مونث فاکه و میوه میوه (خرما انگور انار و غیره)، جمع فواکه، نوعی حلوا. یا فاکهه شتا. آتش
فرهنگ لغت هوشیار
مفاکهه
- مفاکهه
- مفاکهه در فارسی لاغکاری، خوش سخنی، لاغ شوخی شوخی کردن با کسی مزاح کردن، خوش صحبتی کردن، شوخی مزاح، خوش صحبتی، جمع مفاکهات
فرهنگ لغت هوشیار