جدول جو
جدول جو

معنی فارقات - جستجوی لغت در جدول جو

فارقات
(رِ)
جمع واژۀ فارقه. رجوع به فارقه شود
لغت نامه دهخدا
فارقات
مونث فارق، جمع فارقات. یا علامت فارقه. نشانه ای که برای امتیاز دو شی میان آنها نهند، نشانه ای که معنیی را از معنی دیگر جدا کند بدین صورت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارناس
تصویر فارناس
(پسرانه)
نام پادشاه کاپادوکیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فارناک
تصویر فارناک
(پسرانه)
فارناس، نام برادر همسر داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذاریات
تصویر ذاریات
ذاریه ها، پراکنده کنندگان، بادهای پراکنده کننده، بادها که چیزهایی را ببرد، جمع واژۀ ذاریه، پنجاه و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۰ آیه، والذّاریات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاریاب
تصویر فاریاب
زمین زراعتی که آبیاری شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارسات
تصویر بارسات
موسم بارندگی، بشکال، پشکال، برشکال، پرشکال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
طغیان، از حد خود گذشتن، از اندازه تجاوز کردن، بالا آمدن آب دریا یا رودخانه، گردنکشی، گستاخی، نافرمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاریات
تصویر جاریات
زن جوان
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
جمع واژۀ سارقه. رجوع به سارق و سارقه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ فاره، موشها: پوشش از جلود کلاب و فارات و خورش از لحوم آن و میته های دیگر، (جهانگشای جوینی)، رجوع به فار و فاره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
جمع واژۀ مفارقه. تأنیث مفارق. رجوع به مفارق شود، (اصطلاح فلسفه) جواهر مجرد از ماده و قائم به نفس خود. (از تعریفات جرجانی). جواهرمجردۀ عقلیه و نفسیه. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). جواهری که مجرد بوده و قائم به نفس خود باشند نه به ماده و مادیات، مانند عقول و نفوس و غیره. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و دستورالعلما و اسفار و شرح منظومه شود.
- مفارقات سفلیه، نفوس مدبرۀ انسانی. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات عقلیه، عقول. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی). و رجوع به مفارقات محض شود.
- مفارقات علویه، عقول و نفوس. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات قدسی، عقول مجرده. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی).
- مفارقات محض یا محضه، عقول اند که آنها را مفارقات نوریه نیز گویند. و رجوع به ترکیب بعد و فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی و فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی شود.
- مفارقات نوری یا نوریه، مفارقات محض، عقول، از آن جهت چنین نامیده می شوند که هم به فعل و هم به وجود نیازی به ماده ندارند و برخلاف نفوس که وجود مستقل بوده ولکن در فعل احتیاج به ماده دارند واز این جهت است که گویند مفارقات محضه خارج الهویت از زمان و مکان اند، زیرا زمان و مکان از عوارض و خصوصیات ماده است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی).
، گاه معقولات و متصورات ذهنی را نیز مفارقات گویند و به این اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سجادی)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته پارگین گندابخانه پادشاهان که این چنین باشند چرخ دولاب و پارگین باشند (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فارسیه، پارسیان نوشته های پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریاو
تصویر فاریاو
پاریاب مقابل دیم دیمی، زراعت دیم (مخصوصا در خوزستان)
فرهنگ لغت هوشیار
دنبلانی ها غارچ های زهر آگین، جمع فطریه، سرشتی ها جمع فطریه امور طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسدات
تصویر فاسدات
مونث فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاضلات
تصویر فاضلات
زهاب در فرهنگ معین این واژه رمن فاضله آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاریات
تصویر غاریات
تیره ده مستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریاب
تصویر فاریاب
زراعت آبی
فرهنگ لغت هوشیار
توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری، دستور دادن فرمایش، دستور فرمان، جمع سفارشات (به سیاق عربی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تانقات
تصویر تانقات
جمع تانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورقات
تصویر تورقات
جمع تورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرقات
تصویر تعرقات
جمع تعرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرقاء
تصویر افرقاء
جمع فریق، توده های مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایقات
تصویر سایقات
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاریات
تصویر ذاریات
جمع ذاریه، بادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسقات
تصویر باسقات
جمع باسق، دراز شده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارات
تصویر فارات
جمع فاره، موشان جمع فاره موشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریات
تصویر فاریات
موشان تیره موش ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مفارقه، جدایی ها جمع مفارقت جمع مفارقه (مفارق) : جدا شونده ها، الف - جواهر مجرده عقلیه و نفسیه یا مفارقات سفلیه نفوس مدبره انسانی یا مفارقات عقلیه عقول یا مفارقات علویه عقول و نفوس یا مفارقات محضه عقول یا مفارقات نوریه عقول. ب - معقولات و متصورات ذهنی و باین اعتبار کلیات نیز از مفارقاتند. یا مفارقات قدسی. عقول مجرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفارقات
تصویر تفارقات
جمع تفارق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرقات
تصویر تفرقات
جمع تفرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاریاب
تصویر فاریاب
((رْ))
فاریاو، زراعت آبی
فرهنگ فارسی معین