جدول جو
جدول جو

معنی فارسون - جستجوی لغت در جدول جو

فارسون
(رِ)
لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
(پسرانه)
شاه دوست، شاه + سون (به نیکی تعریف کننده)، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، بسباسه، بزباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
طلق، زرورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارسان
تصویر خارسان
خارستان، برای مثال همان خارسان این سرای سپنج / که هم نازوگنج است و هم درد و رنج (فردوسی۲ - ۲۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارسان
تصویر شارسان
شهرستان، برای مثال برآورد پرمایه ده شارسان / شد آن شارسان ها کنون خارسان (فردوسی۲ - ۱۹۰۸)، یکی شارسانی برآورد شاه / پر از برزن و کوی و بازارگاه (فردوسی۵/۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
در دورۀ صفویه، قبایل حامی شاه، در دورۀ صفویه، سربازان مخصوص شاه، از ایل های بزرگ ایران که در حدود تبریز و اردبیل و قزوین سکنی دارند، هر یک از اعضای ایل شاهسون، شاه دوست، دوستدار شاه
فرهنگ فارسی عمید
بارسیان، طایفه ای از کردان، (تاریخ کرد رشید یاسمی صص 111-115)، گیاه زمین، یقال: اطلعت الارض بارضها، ای نبتها، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کدوی تلخ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از زنان ایرانی است که پس از شکست دارا در دمشق به چنگ اسکندر افتاد، وی زوجه بهمن از سرداران ایران و دختر آردباز بود، اسکندر او را به عقد ازدواج درآورد و پسری بنام هرکول از وی متولد گشت و بعد از وفات اسکندر قساندر وی رابا پسرش بقتل رسانید، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
از رستاق المر است که آن را اعلم نیز گویند و آن از نواحی همدان باشد. و آن را فارسین و فارسجین نیز خوانند و بارسین در لهجۀ خود اهالی متداول است. (از انساب سمعانی) (معجم البلدان ذیل فارسجین). و رجوع به فارسجین و فارسین و اعلم و همدان شود، هر چه بدرخشد. (از اقرب الموارد). روشن و تابان. (غیاث). درخشان. یغشاه بارق من نوره. (حکمت اشراق چ 1331 انجمن ایران و فرانسه ص 348) ، شمشیر درخشان. (دمزن) ، ابربابرق. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (دمزن) (آنندراج) (تاج العروس). ابر برق دارنده. (فرهنگ نظام).
- سحاب بارق، ابری که از او برق جهد. ابر بابرق و درخش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش شهرستان ارومیه که در هزاروسیصد گزی شمال باختری ارومیه و یک هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه بسلماس واقع است، منطقه ای است جلگه و معتدل با 130 تن سکنه، آبش از نازلوچای و محصولش غلات، توتون، چغندر، کشمش، حبوبات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جوراب بافی و راهش ارابه رو می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ بارز، در حال رفع: یوم هم بارزون. (قرآن 40 / 16)
لغت نامه دهخدا
رجوع به فراسیون شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میردج بخش حومه شهرستان شهرکرد که در 30 هزارگزی جنوب باختری شهرکرد، کنار راه شهرکرد به باباحیدر واقع است، جلگه ای معتدل و دارای 4024 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه، رودخانه، سرآب و قنات تأمین میشود، محصول عمده اش غلات و حبوبات، وشغل اهالی زراعت و کسب است، پست بهداری، دبستان و راه ماشین رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کسی که ظاهراً مانی شاگرد او بوده است: این مانی شاگرد فاردون بود و پس طریقت زندقه آورد، (فارسنامۀ ابن بلخی ص 20)، رجوع به مانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
یونانی تازه شده (زرورق) برفک طلق زرورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاترسین
تصویر فاترسین
تازی گشته فاشرسین: سپندان اسپند دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارسون
تصویر گارسون
پیشخدمت کافه رستوران و مهمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارسان
تصویر خارسان
جای پرخار خارزار خارستان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فارسی پارسی زن، زبان پارسی مونث فارسی زن فارسی، کلمه پارسی، جمع فارسیات
فرهنگ لغت هوشیار
فراسیون بنگرید به فراسیون گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارکون
تصویر جارکون
پارسی تازی گشته جار گونت از گیاهان بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
شهرستان شهر مدینه، نفس شهر یعنی دکان ها و خانه ها که بر گرداگرد ارگ یا قهندز ساخته باشند هرچه در اندرون یک شهر بود مقابل ربض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانسون
تصویر شانسون
فرانسوی ترانه، ژاژ
فرهنگ لغت هوشیار
فراسیون بنگرید به فراسیون گیاهی است از تیره نعناعیان که پوشیده از کرکهای پنبه یی مایل به سفید و ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر است که در اماکن مخروب و کنار جاده ها و نقاط بایر غالب نواحی اروپا و شمال افریقا و جزایر قناری در آسیا (از جمله ایران) می روید. ساقه اش راست و منشعب و مایل به سفید و پوشیده از کرکهای پنبه یی و برگهای آن متقابل و ساده و بیضوی است. گلهایش سفید رنگ و به طور مجتمع در کنار برگهای انتهایی قرار دارند. از برگها و همچنین سرشاخه های گلدار آن استفاده دارویی بعمل می آید و در ترکیب شیمیایی آن تانن و مواد چرب و مواد صمغی و یک ماده تلخ به نام ماروبی ئین موجود است. از این گیاه در طبابت به عنوان خلط آور و مقوی قلب و تب بر و اشتها آور و تقویت عمومی و ازدیاد ترشح صفرا و ضد عفونی کننده مجاری تنفسی استفاده می کنند و نیز در معالجه تب نوبه از آن استفاده می شود اسانس گیاه مزبور را جهت معطر کردن آبجو ولیکورهای مختلف به کار می برند حشیشه الکلب فراسیون ابیض گندنای کوهی شافار. یا فراسیون ابیض. فراسیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارسین
تصویر دارسین
پارسی تازی گشته دارچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
یک فرد از ایل شاهسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارسان
تصویر شارسان
((رْ))
قسمت اصلی شهر که دیوار گرداگرد آن است و ارگ درون آن واقع است، شهرستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گارسون
تصویر گارسون
((سُ))
گارسن، پیشخدمت در رستوران ها
فرهنگ فارسی معین
پادو، پیشخدمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاری شگفت و بزرگ، عمل برجسته و نمادین
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بلوک زیرآب واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی