معنی گارسون - فرهنگ فارسی معین
معنی گارسون
- گارسون((سُ))
- گارسن، پیشخدمت در رستوران ها
تصویر گارسون
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با گارسون
گارمون
- گارمون
- آلتی موسیقی پرده دار شبیه جعبه که بهنگام نواختن آنرا در دست گیرند و پرده های آنرا با انگشت فشار دهند قارمن قارمان
فرهنگ لغت هوشیار
گارمون
- گارمون
- گارمن. گارمان. قارمون. قارمان، آلت موسیقی پرده دار شبیه جعبه که به هنگام نواختن آن را در دست گیرند و پرده های آن را با انگشت فشار دهند
فرهنگ فارسی معین
گارمون
- گارمون
- نوعی ساز پرده دار شبیه جعبه که هنگام نواختن روی دست می گیرند و پره های آن را با انگشت فشار می دهند، آکوردئون
فرهنگ فارسی عمید