موضع مغاره ها، بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان، از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است، از جنوب دبّهالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است، فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است، ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند، هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید، به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم، (از قاموس کتاب مقدس) کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به جبل فاران شود یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است، و گویند نام یکی از کوههای مکه است، (از معجم البلدان) فاران و طور، دو کوره از کوره های مصر جنوبی است، (از معجم البلدان) قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند، (از معجم البلدان)
موضع مغاره ها، بیابانی است که بنی اسرائیل در آنجا گردش کردند، و حدودش از شمال دشت شور و زمین کنعان، از شرق وادی عربه که فاصله بین فاران و کوههای موآب و خلیج عقبه است، از جنوب دبّهالرمله که فاصله بین آنجا و کوههای سیناست، و از طرف مغرب دشت شام است که بین آنجا و خلیج سویس و مصر قرار گرفته است، فاران دشتی است مرتفعکه به صحراهای اطراف خود سرازیر می شود و دارای بعضی از کوههای آهکی است، ابراهیم و اسحاق مطابق روایات تورات در برخی از سفرهای خود در این دشت غربت اختیارکردند، هاجر هنگامی که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید، به نام این دشت در موارد دیگر نیز در کتاب مقدس برمی خوریم، (از قاموس کتاب مقدس) کوهی است درشمال شرقی دشت فاران که فعلاً آن را کوه مفرعه گویند، (از قاموس کتاب مقدس)، و رجوع به جبل فاران شود یکی از اسماء مکه که در تورات مذکور است، و گویند نام یکی از کوههای مکه است، (از معجم البلدان) فاران و طور، دو کوره از کوره های مصر جنوبی است، (از معجم البلدان) قریه ای است از نواحی سغد در ایالت سمرقند، (از معجم البلدان)
پسوند متصل به واژه به معنای جای بسیاری و فراوانی چیزی مثلاً چشمه ساران، شاخساران، کوهساران، سر، برای مثال گوید آن رنجور ای یاران من / چیست این شمشیر بر ساران من؟ (مولوی - ۳۴۱)
پسوند متصل به واژه به معنای جای بسیاری و فراوانی چیزی مثلاً چشمه ساران، شاخساران، کوهساران، سر، برای مِثال گوید آن رنجور ای یاران من / چیست این شمشیر بر ساران من؟ (مولوی - ۳۴۱)
قطره های آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل می شود و بر زمین فرو می ریزد باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فراز ابرها به وسیلۀ هواپیما به وجود آید باران سرخ: بارانی که لکه های سرخ بر زمین باقی می گذارد و آن به علت وجود ذرات غباری است که از بعضی صحراها به خصوص صحراهای افریقا به طبقات بالای جو رفته و با قطره های باران به زمین فرو می ریزد
قطره های آب که در نتیجۀ سرد و مایع شدن بخارهای آب موجود در جو زمین حاصل می شود و بر زمین فرو می ریزد باران بهاری: بارانی که در فصل بهار بیاید باران مصنوعی: بارانی که با پخش کردن مواد شیمیایی بر فراز ابرها به وسیلۀ هواپیما به وجود آید باران سرخ: بارانی که لکه های سرخ بر زمین باقی می گذارد و آن به علت وجود ذرات غباری است که از بعضی صحراها به خصوص صحراهای افریقا به طبقات بالای جو رفته و با قطره های باران به زمین فرو می ریزد
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده
فرانسوی بر گرفته از نام فارادی یکان گنجایی کهربی واحد عملی ظرفیت الکتریکی و آن مساوی گنجایش جسمی است که چون سطح آن از صفر بیک ولت برسد و دارای یک کولن (کولمب) الکتریسیته باشد این اصطلاح از زمان فاراده معمول شده