جدول جو
جدول جو

معنی فابریک - جستجوی لغت در جدول جو

فابریک
آنچه در کارخانۀ اصلی ساخته شده است و از آن کپی برداری نشده است، کارخانه
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
فرهنگ فارسی عمید
فابریک
کارخانه، کار خانه پارچه بافی، مصنوع کارخانه از پارچه و غیر آن، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
فابریک
کارخانه، کار نکرده ساخت، بافت در بافندگی، استخوان بندی در ساختمان، کار گاه کار خانه، در آمد کلیسا کارخانه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
فابریک
کارخانه، در اصطلاح فنی آن چه که در کارخانه سازنده اصلی ساخته شده باشد، اصل
تصویری از فابریک
تصویر فابریک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاپریک
تصویر پاپریک
(پسرانه)
نام گیاهی خوشبو است (نگارش کردی: پاپریک)
فرهنگ نامهای ایرانی
مادۀ شبه آلبومین موجود در ترکیب خون که عمل آن منعقد ساختن خون و به وجود آوردن لخته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابرید
تصویر نابرید
پارچه ای که هنوز آن را نبریده باشند، نبریده، بریده نشده، ختنه نشده، برای مثال چه جامۀ بریده چه از نابرید / که کس در جهان بیشتر زآن ندید (فردوسی - ۶/۹)
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
اسقف هراتی که از راه بسیار دور آمده بود تا در مجمعی که آکاس در زمان سلطنت ولاش دعوت کرده بود شرکت کند و این مجمع در سلوکیه (سلوسی) منعقد شود و فقط دوازده اسقف در آن شرکت کردندکه از آنجمله گابریل است. و سه قانون مهم در آنجا بتصویب رسید و اصول مذهبی نسطوری مذهب قطعی و منحصر عیسویان ایران شد. (ایران در زمان ساسانیان ص 206)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: لا + شریک، بی شریک. بی نیاز
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ صابر
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ غابر در حالت نصب و جر، گذشتگان:
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مادۀ آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب میباشد و در حالت خشک سخت و شکننده است، فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت - مایع موجود در صفاق - و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب - مثلاً در غشاء کاذب مخاط گلو - در آنژین های دیفتروئید و دیفتری نیز موجود است، عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته میدهد و رگهای مجروح را مسدود مینماید، در موقع تشکیل لخته در شبکۀ الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند، باید دانست فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید میشود، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
تأریک حجله، پوشیدن و آراستن حجله را به اریکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأریک عروس، پوشاندن وی را بر اریکه. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(فْرِ / فِ رِدْ)
دوک معروف اطریش که از 1306 تا 1330 میلادی فرمانروای آن کشور بود و در ضمن از سال 1314 تا 1322 میلادی بر آلمان نیز مسلط بود. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(فْرِ / فِ رِدْ)
هارولد. داستان نویس آمریکایی. در سال 1856 میلادی در یوتیکا از شهرهای ایالت نیویورک به دنیا آمد و به سال 1898 چشم از جهان پوشید. از آثارش ’بازار’، ’گلوریا موندی’ و ’دختر لاتون’ معروف است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
پادشاه معروف سوئد که در سال 1676 میلادی در شهر کاسل متولد شد و از 1720 تا 1751 میلادی در آن کشور سلطنت کرد. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لئون. نقاش بلژیکی. در سال 1856 میلادی به دنیا آمد و در 1940 جهان را بدرود گفت. (از فرهنگ وبستر)
لغت نامه دهخدا
(فْرِ / فِ رِدْ)
نام سه تن از پادشاهان پروس که عبارتند از: فردریک اول متولدسال 1657 میلادی که پسر فردریک ویلیام منتخب مردم براندنبورگ است. این پادشاه در کونیگسبرگ متولد شد و خود در سال 1688 میلادی حاکم براندنبورگ شد و در جنگ اسپانیا به امپراطور لئوپولد کمک های ارزنده کرد. از سال 1701 میلادی پادشاه پروس شد و تا1713 میلادی پادشاهی کرد. فردریک دوم که او را فردریک کبیر گفته اند فرزند فردریک ویلیام است که در سال 1712از سوفیا دروته متولد شد. این پادشاه نوۀ فردریک اول است و پدر او ویلیام نیز نوۀ فردریک ویلیام اول است. او مردی خودرای بود که میخواست از اطاعت پدر سر باززند. وی از برجسته ترین شاهان پروس است و از 1740 تا 1786 میلادی پادشاهی کرده است. وی در جنگهای معروف هفت ساله که از 1750 میلادی آغاز شد با فرانسه و روسیه و سوئد اتحادی علیه انگلیس تشکیل داد. فردریک سوم پسر ویلیام اول است و فقط چند ماه از نهم مارس تا 15 ژوئیه 1888 میلادی عنوان امپراطوری پروس را داشته است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
نام نه تن از پادشاهان کشور دانمارک است که شش تن نخستین آنها بر نروژ فرمانروائی داشته اند. باید خاطرنشان کرد که این نه تن به دنبال یکدیگر بر تخت ننشسته اند و میان آنها گاه سلطنت پادشاهان دیگری فاصله افکنده است. خلاصۀ تاریخ پادشاهی آنها بدین قرار است: 1- فردریک اول پسر کریستیان اول از 1523 تا 1533م. 2- فردریک دوم پسر کریستیان سوم از 1559 تا 1588م. 3- فردریک سوم پسر کریستیان چهارم از 1647 تا 1670 میلادی 4- فردریک چهارم پسر کریستیان پنجم از 1699 تا1730 میلادی 5- فردریک پنجم پسر کریستیان ششم از 1746 تا 1766 میلادی 6- فردریک ششم پسر کریستیان هفتم از 1808 تا 1839 میلادی 7- فردریک هفتم پسر کریستیان هشتم از 1848 تا 1863 میلادی 8- فردریک هشتم پسر کریستیان نهم از 1906 تا 1912 میلادی 9- فردریک نهم پسر کریستیان دهم که از1947 به جای پدر نشست. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
نام سه تن از امپراطوران مقدس روم قدیم است که عبارتند از: فردریک اول که از سال 1152 تا 1190 میلادی امپراطور بود و در سال 1155 تاجگذاری کرد. فردریک دوم که اصلاً پادشاه جزیره سیسیل بود و از 1215 تا 1250 میلادی فرمانروای کل روم گردید. تاجگذاری او در سال 1220 میلادی بود. و نام پدرش هنری ششم بود. فردریک سوم که اصلاً از نسل پادشاهان خاندان ’هابس بورگ’ آلمان بود و از 1440 تا 1493 میلادی امپراطوری روم را داشت. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
موضعی در آسیای صغیر قدیم: مهرداد بمحل کابریا عقب نشست. در این جا او دو شکست خورد با دو هزار نفر فرار کرده به ارمنستان رفت و به تیگران پادشاه ارمنستان که دامادش بود پناهنده شد. (ایران باستان ج 3 ص 2141). همینکه مردم پنت از مراجعت او (مهرداد آگاه شدند همه مانند یک تن به کمک او قیام کردند و بر اثر این احوال تری یاریوس رئیس ساخلوی رومی در پنت، فرار کرده به کابریا رفت ولی در آنجا قبل از اینکه لوکولوس به کمک او برسد با تمامی سپاهش معدوم گشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2143)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کرمهالسوداء. سیاه دارو. رجوع به فاشرسین و فاشرستین و فاشرا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان بزچلو از بخش وفس شهرستان اراک که در 8 هزارگزی جنوب باختری کمیجان و سر راه عمومی شراء کمیجان واقع است. جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 840 تن سکنه است. آب آن از دو رشته قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ نُ / نِ / نَ دَ)
ببردن. بردن. وابردن. بازبردن. رجوع به فا و وا و باز شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از رستاق طبرش از توابع قم، (ترجمه تاریخ قم ص 119)، اکنون دهی به این نام در توابع قم نیست
لغت نامه دهخدا
(غَ دَ / دِ)
ختنه ناکرده. غیرمختون. (ناظم الاطباء). کسی که ختنه اش نکرده باشند و این در مقام تحقیر و تهوین گویند. (آنندراج) :
کنون قطع به حرف آن نابرید
که در آخرقصه خواهی شنید.
حاجی محمدخان قدسی (از آنندراج).
، پارچه ای که به اندازۀ لباس گرفته و هنوز نبریده باشند. (ناظم الاطباء). نبریده. بریده نشده:
به گنجی که بد جامۀ نابرید
فرستاد نزد سیاوش کلید.
فردوسی.
(کیخسرو) یکی تختۀ جامۀ نابرید
دو آرام دل کودک نارسید.
فردوسی.
چه جامۀ بریده چه از نابرید
که کس در جهان بیشتر ز آن ندید.
فردوسی.
خلعتی سخت بزرگ فاخر راست کرده بودند... از کوس و علامتهای فراخ ومنجوق و غلامان و بدرهای درم و جامه های نابرید. (تاریخ بیهقی ص 156). و بسیار جامۀ نابرید و هر چیزی از جهت خویش فرستاد... لوا و جامۀ دوخته... و جامه های نابرید از هر دستی. (تاریخ بیهقی ص 501). بی اندازه مال از زرینه و سیمینه و جامه های نابرید. (تاریخ بیهقی ص 154)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ)
نوعی جامه است:
و ارمک سزای حقی و سقرلاط
از ابریسک و کمخای خطائی.
نظام قاری.
دامن ابریسکی ّ شیرکی
هست چون این لاجوردی دایره.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان ولایت، بخش حومه شهرستان مشهد که در 20 هزارگزی شمال باختر مشهد و 2 هزارگزی شمال کشف رود در جلگه واقع است، ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 59 تن سکنه، آب آن از رودخانه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نابریده: همان گوهر و جامه نابرید زچیزی که شایسته تر برگزید. (شا) ختنه ناکرده غیرمختون: کنون قطع به حرف آن نابرید که درآخر قصه خواهی شنید... (حاجی محمد خان قدسی) مقابل بریده
فرهنگ لغت هوشیار
بی انباز. یا لاشریک لک. انبازی نیست ترا: در دین طاهر ملکی لاشریک له چون در فنون فضل و هنر لاشریک لک
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی راکابه ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که بشکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. فیبرین علاوه بر خون در لنف و مایع آسیت (مایع موجود در صفاق) و مایع موجود در کیسه های مفصلی و همچنین در ترشحات انساج ملتهب (در غشا کاذب مخاط گلو در آنژین های دیفتروئید و دیفتری) نیز موجود است. عمل مهم فیبرین در انعقاد خون است که تشکیل لخته می دهد و رگهای مجروح را مسدود می نماید درموقع تشکیل لخته در شبکه الیاف فیبرین گلبولها نیز نگهداری میشوند. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاشرین
تصویر فاشرین
سریانی تازی گشته سیاه دارو (گویش شیرازی) سپندان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
باقی پاینده، باقی مانده، گذشته درگذشته، کوکبی که از تربیع تجاوز کرده و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده است، جمع غابرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابرین
تصویر عابرین
جمع عابر، رهگذ ران عابر
فرهنگ لغت هوشیار
صابرون، جمع صابر، : شکیبایان جمع صابر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فابریکاسیون
تصویر فابریکاسیون
فرانسوی ساخت ساختن فرآوری
فرهنگ لغت هوشیار
ماده آلبومینوئیدی مستخرج از خون که به شکل الیاف کش داری در حالت مرطوب می باشد و در حالت خشک سخت و شکننده است. باید دانست که فیبرین در خون جاری وجود ندارد و فقط به هنگام انعقاد خون تولید می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فابریکی
تصویر فابریکی
ساخته شده در کارخانه، مربوط به کارخانه
فرهنگ فارسی معین