جدول جو
جدول جو

معنی غیمومه - جستجوی لغت در جدول جو

غیمومه
(کَدْیْ)
ابرناک شدن آسمان. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). ابر داشتن آسمان. ابری بودن. این لغت در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیموده
تصویر پیموده
اندازه گیری شده، درنوردیده، راهی که رفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
دوام داشتن، دائم بودن، همیشه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمومت
تصویر قیمومت
قیم بودن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ مَ)
منزلی است در راه بصره - مکه - مدینه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ دَ / دِ)
با پیمانه سنجیده. مکیّل. (منتهی الارب). مکیول. (منتهی الارب) : اکتیال، پیموده فاستدن. (تاج المصادر بیهقی) ، طی کرده. سپرده:
ز خاور همی آمد این، آن ز روم
بسی یافته رنج و پیموده بوم.
اسدی.
- پیموده شدن، گذشتن. سپری شدن:
پیموده شد از گنبد بر من چهل و دو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(غَ شَ شَ مَ)
دلیری و رسایی در کار. یقال: فلان ذوغشمشمه، ای ذوجراءه و مضاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غشمشمیه
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام شهری قدیمی از کتلونیه (کاتالونی) واقع در اسپانیا. (ازالحلل السندسیه ج 2 ص 201). رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(غَ لو لَ /لِ)
خواب در نیمۀ روز. قیلوله. رجوع به قیلوله شود: یک روز وقت زوال که مردم به غیلوله مشغول بودند... (قصص الانبیاء چ 1320 ص 92)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
واحد قیصوم و آن گیاهی است خوشبو که در صحرا روید. (از معجم البلدان). رجوع به قیصوم شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
سرپرستی. قیمی. قیم بودن. (فرهنگ فارسی معین) : هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند ’شیخوخت’ در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی فقط چهار کلمه آمده است (در عربی) : ’کینونت’، ’دیمومت’، ’هیعوعت’ و ’سیدودت’. (فرهنگ فارسی معین از حاشیۀ استادان محمد نورالحسن و محمد محیی الدین عبدالحمید و محمد الرفراف بر شرح رضی الدین بر شافیۀ ابن الحاجب چ قاهره 1358 هجری قمری ج 1 ص 152). از سوی دیگر ’قیمومیت’ هم که مستعمل است درست نیست. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح حقوق) نوعی از ولایت است. در فرهنگ حقوقی آمده: ولایت بمعنی اخص (ولایت قهری) و آن ولایت پدر و جدپدری و وصی منصوب از طرف یکی از آنهاست بر طفل و برغیررشید و مجنون بشرطی که عدم رشد یا جنون او متصل به صغر باشد. محجوری که به صفات بالا نباشد ولایت را نسبت به او قیمومت نامند. (فرهنگ حقوقی جعفری لنگرودی). راجع به قیمومت در هفت باب گفتگو میشود: 1- محجورینی که برای آنها نصب قیم میشود. 2- دادگاه صالح ونصب قیم. 3- تکالیف و اختیارات قیم. 4- نظارت دادستان در اعمال قیم. 5- مسئولیت. 6- عزل قیم. 7- پایان قیمومت. برای شرح این هفت رجوع به حقوق مدنی تألیف امامی ج 5 صص 283- 284 به بعد و قیمومیت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
واحد عیشوم. یکی عیشوم. رجوع به عیشوم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ قا / دَ قَنْ)
ناپدید شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات). نهان شدن. نهفتگی. (غیاث اللغات) ، فروشدن آفتاب. (منتهی الارب). غروب آفتاب و ستارگان دیگر و نهان شدن آنها از چشم. غیاب. (از اقرب الموارد). یقال: لقیته عند غیبوبه الشمس، یعنی ملاقات کردم او را بهنگام غروب آفتاب. (از المنجد) ، بمعنی مفارقت نیز استعمال شده است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). ضد حضور. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
مکانی است در جنوب یهودا و بعید نیست که همان دیبونی باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
مأخوذ از دیمومه عربی بمعنای همیشگی. پیوستگی. دوام. پایندگی. جاویدی. بی کرانگی. (یادداشت مؤلف). رجوع به دیمومه شود:
ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابد
میان هریک چون فرق کرد زیرک سار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
دراز نیکوصورت. گویند: امراءه شغمومه و ناقه شغمومه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شغموم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
سن... اسقف افز که در حدود سال 35 میلادی متولد و در سال 97 میلادی کشته شد. او از پیروان و شاگردان سن پل بود و جشن روز 24 ژانویه به او منسوب است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیموتیوس شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
تأنیث مسموم. رجوع به مسموم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مو مَ)
تأنیث میموم. رجوع به میموم شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ می)
ترسیدن، مکر و حیله نمودن پس رجوع کردن بر آن، برداشتن پای. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیم، خیمان، خیوم، خیام در تمام معانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ)
بیابان فراخ بی آب. مفازه دیمومه. (منتهی الارب). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل مادۀ دم م)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مذمومه
تصویر مذمومه
مونث مذموم بنگرید به مذموم مونث مذموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمومه
تصویر دیمومه
بیابان فراخ بر جایی همیشگی دیرند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث میمون، نامی است از نامهای زنان، (کشتی) فنی است از فنون کشتی: غیربرگشت فغان زین سگک وارونه فیل زور است مبارک بود این میمونه. (گل کشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میاومه
تصویر میاومه
میاومه در فارسی روز مزدی روز مزد قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
مشمومه در فارسی مونث مشموم بنگرید به مشموم مونث مشموم، جمع مشمومات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمومه
تصویر مسمومه
مسمومه در فارسی مونث مسموم زهر ناک مونث مسموم: اغذیه مسمومه
فرهنگ لغت هوشیار
قیمومیت درتازی نیامده و از ساخته های فارسی گویان است سرپرستی للگی قیم بودن: هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. توضیح قیمومت مانند شیخوخت در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمی شود و اصلا این وزن با جوف یابی اختصاص دارد و حال آنکه قیمومت واوی است و از واوی قفط چهار کلمه آمده است (در عربی) : کینونت دیمومت هیعوعت سیدودت (رجوع شود بذیلی که از طرف استادان محمد نور الحسن و محمد محیی الدین عبد الحمید و محمد الرفراف به شرح رضی الدین بر شافیه این الحجاب نوشته شده قاهر 1358 ج 1 ص 152) - از سوی دیگر قیمومیت هم که مستعمل است درست نیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبوبه
تصویر غیبوبه
ناپدیدی، دوری به گواژ، فرو رفتن نشستن ستارگان، نهفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
با پیمانه سنجیده مکیل: اکتیال پیموده فاستدن: زمان از دهر بحرکات فلک بحرکات پیموده است که نام آن روز و شب و ماه سال و جز آنست و دهر زمان تا پیموده که مراو را آغاز و انجام نیست، طی کرده سپرده: زخاور همی آمد این آن ز روم بسی یافته رنج و پیموده بوم. (گرشا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
دوام داشتن، همیشه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمومت
تصویر قیمومت
((ق مَ))
قیم بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میاومه
تصویر میاومه
((مُ وَ مَ یا وِ مِ))
روزمزد قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیموده
تصویر پیموده
((پِ دِ))
اندازه گیری شده، طی کرده، سپرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیمومت
تصویر دیمومت
((دِ یا دَ مَ))
همیشه بودن، خلود، همیشگی، دوام
فرهنگ فارسی معین