جدول جو
جدول جو

معنی غیمناک - جستجوی لغت در جدول جو

غیمناک
ابرناک، دارای ابر
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
فرهنگ فارسی عمید
غیمناک
(غَ)
باغیم. دارای ابر و میغ. ابرناک. رجوع به غیم شود
لغت نامه دهخدا
غیمناک
دارای ابر و میغ ابرناک
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آرمناک
تصویر آرمناک
(پسرانه)
ارمنی، پسر هایکا، شخصی که ارمنیها نژاد خود را به او نسبت می دهند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غضبناک
تصویر غضبناک
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمناک
تصویر غمناک
اندوهگین، غمگین، اندوهمند، اندوهناک، فرمگن، مکروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
خشمگین، عصبانی، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهمناک
تصویر سهمناک
ترس دار، ترسناک، هولناک، برای مثال این چنین اسبی تواند برد بیرون مرمرا / از چنین وادی، ز قاعی سهمناک و نیش زن (منوچهری - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از المناک
تصویر المناک
دردناک، درددار، دردآور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریمناک
تصویر ریمناک
چرکناک، چرکین، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخمناک
تصویر زخمناک
زخم دار، زخمی، مجروح
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
اندوهگین. غمگین. غمین. با غم و اندوه. محزون. غمنده: ایشان بازگشتند سخت غمناک، که جوانان کار نادیدگان بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 426). من که آلتونتاشم اینک بفرمان علی میروم و سخت غمناک و لرزانم بدین دولت بزرگ. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 81). من بازگشتم سخت غمناک و متحیر. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 325). آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 185). جبرئیل در حال بیامد و بر بالین مصطفی بنشست غمناک، و رسول را سلام کرد. (قصص الانبیاء ص 244). و بکردار غمناکان نشسته بود. (مجمل التواریخ و القصص). گفت ترا چون غمناک می بینم. (کلیله و دمنه).
بردی دل من ناگهان کردی به زلف اندر نهان
روزی نگفتی کای فلان اینک دل غمناک تو.
خاقانی.
جانم به حشمت تو نه غمناک خرم است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است.
خاقانی.
پس به نزدیک مرد شهری آمدو چون غمناکی مستمند بنشست. (سندبادنامه ص 301).
چون آن گلبرگ رویان بر سر خاک
گل صدبرگ را دیدند غمناک.
نظامی.
چو پیش تخت شد نالید غمناک
برسم مجرمان غلطید بر خاک.
نظامی.
من آن تشنه لب غمناک اویم
که او آب من و من خاک اویم.
نظامی.
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
باشد که چو وابینی خیر تو درین باشد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(غَ)
حکیم غمناک، از شاعران دربار سامانیان و معاصر رودکی بود. ابیاتی پراکنده در کتب قرن پنجم هجری از جمله فرهنگ اسدی از وی مانده است. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 458 شود
لغت نامه دهخدا
ترسنده و خائف، (فرهنگ نظام)، ترسناک، (آنندراج)، جبان، (ناظم الاطباء)، هراسناک، (یادداشت مؤلف) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز برونسو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک،
فردوسی،
- بیمناک کردن، ترسناک کردن، هراسناک کردن:
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه در ناف خاک،
نظامی،
، خطرناک، آکنده از خطر، پرخطر: و راه بیمناک نبود، (تاریخ سیستان)،
پیر در آن بادیۀ بیمناک
داد بضاعت به امینان خاک،
نظامی،
من بیدل و راه بیمناک است
چون راهبرم توئی چه باک است،
نظامی،
رجوع به باک شود
لغت نامه دهخدا
قی آلود، چرکین، (یادداشت مؤلف)، زخمیان، مجروحان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است، (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، مشفق و مهربان و دستگیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشمناک
تصویر پشمناک
پشمالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمناک
تصویر خیمناک
چرکین، زخمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمناک
تصویر شرمناک
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهمناک
تصویر سهمناک
خوفناک سهمناک ترس آور مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
دارای عصب و پی دارای پی دارای عصب پی دار: -7 عصب اللحم پی ناک گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرمناک
تصویر جرمناک
گنهکار، بزهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشمناک
تصویر خشمناک
غضبناک خشم آلود خشمگین. غضبناک خشم آلود خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المناک
تصویر المناک
دردناک و حزن آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنات
تصویر تیمنات
جمع تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژمناک
تصویر دژمناک
غمگین افسرده، خشمگین خشمناک، رنجور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناکی
تصویر بیمناکی
ترسندگی خوف، ترسناکی هولناکی
فرهنگ لغت هوشیار
محزون، غمگین نژند کجا من نیز هم چون تو نژندم نژندی خویش را کی می پسندم (ویس ورامین) اندوهناک غمگین مغموم مهموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسنده، بیم دارنده، ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غمناک
تصویر غمناک
غم آلود، غمگین
فرهنگ فارسی معین
آزرده، افسرده، اندوهگین، اندوهناک، حزین، دل فگار، غم دار، غمزده، غمگین، غمین، محزون، مضطرب، مغموم، ملول، مهموم
متضاد: شاد، مسرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ترسو، ترسیده، متوحش، مرعوب، مستوحش، وحشتزده، هراسان
متضاد: جسور، ترسناک، ترسو، خوفناک، سهمناک، هولناک، اندیشناک، متوهم
فرهنگ واژه مترادف متضاد