دهی است از جزیره هنگام بخش قشم شهرستان بندرعباس که در 70 هزارگزی جنوب باختری قشم و جنوب باختری جزیره هنگام قرار دارد، ساحل و گرمسیر است، سکنۀ آن 200تن سنی و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند، آب آن از چاه و باران، محصول آن غلات، شغل اهالی صید ماهی و زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از جزیره هنگام بخش قشم شهرستان بندرعباس که در 70 هزارگزی جنوب باختری قشم و جنوب باختری جزیره هنگام قرار دارد، ساحل و گرمسیر است، سکنۀ آن 200تن سنی و شیعه اند که به عربی و فارسی سخن میگویند، آب آن از چاه و باران، محصول آن غلات، شغل اهالی صید ماهی و زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
درختان انبوه و درهم، بفتح اول هم به همین معنی است، درختان نی و حلفا، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، نیستان، (غیاث اللغات)، بیشۀ شیر، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، غیله با افزودن هاء به آخر آن گفته نمیشود، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بیشه و صحرا، (غیاث اللغات)، جایگاه شیر، ج، اغیال، غیول، (اقرب الموارد)، جنگل، (منتهی الارب)، اجمه، (اقرب الموارد) : ای برون آورده اندر کشور هندوستان پیل جنگی از حصار و گرگ پیل افکن ز غیل، فرخی، ، هر رودبار با آب، ج، اغیال، غیول، (منتهی الارب)، هر وادیی که در آن آب باشد، (از اقرب الموارد)
درختان انبوه و درهم، بفتح اول هم به همین معنی است، درختان نی و حلفا، (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، نیستان، (غیاث اللغات)، بیشۀ شیر، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، غیلَه با افزودن هاء به آخر آن گفته نمیشود، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بیشه و صحرا، (غیاث اللغات)، جایگاه شیر، ج، اَغیال، غُیول، (اقرب الموارد)، جنگل، (منتهی الارب)، اَجَمَه، (اقرب الموارد) : ای برون آورده اندر کشور هندوستان پیل جنگی از حصار و گرگ پیل افکن ز غیل، فرخی، ، هر رودبار با آب، ج، اَغیال، غُیول، (منتهی الارب)، هر وادیی که در آن آب باشد، (از اقرب الموارد)
جایی است قریب یلملم. (منتهی الارب). جایگاهی است در صدر یلملم. ذؤیب بن بیئه بن لام گوید: لعمری لقد ابکت قریم و اوجعوا بجزعه بطن الغیل من کان باکیا. (از معجم البلدان)
جایی است قریب یلملم. (منتهی الارب). جایگاهی است در صدر یلملم. ذؤیب بن بیئه بن لام گوید: لعمری لقد ابکت قریم و اوجعوا بجزعه بطن الغیل من کان باکیا. (از معجم البلدان)
نهری است که از میان صنعاء واقع در یمن میگذرد. شاعر گوید: واعویلا ! اذا غاب الحبیب عن حبیبه الی من یشتکی ؟ یشتکی الی والی البلد و دموعه مثل غیل البرمکی. و این شعر غیرموزون است. و ابوعلی به ابوجیاش خوانده است: والغیل شطان حل الیوم بینهما شط الموالی و شط حله العرب تغلغل اللؤم فی ابدان ساکنه تغلغل الماء بین اللیف و الکرب. (از معجم البلدان)
نهری است که از میان صنعاء واقع در یمن میگذرد. شاعر گوید: واعویلا ! اذا غاب الحبیب عن حبیبه الی من یشتکی ؟ یشتکی الی والی البلد و دموعه مثل غیل البرمکی. و این شعر غیرموزون است. و ابوعلی به ابوجیاش خوانده است: والغیل شطان حل الیوم بینهما شط الموالی و شط حله العرب تغلغل اللؤم فی ابدان ساکنه تغلغل الماء بین اللیف و الکرب. (از معجم البلدان)
ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فلج بمعنی آب جاری و چشمه). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درختان خرماست و در بالای آن گروهی از بنی قشیر هستند و آن را منبری است، و از ’فلج’ هفت یا هشت فرسخ فاصله دارد و ’فلج’ قریه ای بزرگ متعلق به جعده است. بحتری جعدی گوید: الا یا لیل قد برح النهار و هاج اللیل حزناً و النهار کأنک لم تجاوز آل لیلی و لم یوقد لها بالغیل نار. (از معجم البلدان چ دار صادر، دار بیروت). رجوع به همین کتاب شود
ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فَلَج بمعنی آب جاری و چشمه). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درختان خرماست و در بالای آن گروهی از بنی قشیر هستند و آن را منبری است، و از ’فلج’ هفت یا هشت فرسخ فاصله دارد و ’فلج’ قریه ای بزرگ متعلق به جعده است. بحتری جعدی گوید: الا یا لیل قد برح النهار و هاج اللیل حزناً و النهار کأنک لم تجاوز آل لیلی و لم یوقد لها بالغیل نار. (از معجم البلدان چ دار صادر، دار بیروت). رجوع به همین کتاب شود
ابن دعمی بن ایاد بن نزار بن معد. یکی از اجداد عرب بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2). در حبیب السیر غیلان بن مضر از اجداد رسول خدا بشمار آمده است، ظاهراً همین غیلان بن دعمی است. رجوع به کتاب مذکور چ خیام ج 1 ص 284 شود ابن میسره یا ابن یسره. محدث است و سعید بن عامر از وی روایت دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 79 شود
ابن دعمی بن ایاد بن نزار بن معد. یکی از اجداد عرب بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2). در حبیب السیر غیلان بن مضر از اجداد رسول خدا بشمار آمده است، ظاهراً همین غیلان بن دعمی است. رجوع به کتاب مذکور چ خیام ج 1 ص 284 شود ابن میسره یا ابن یسره. محدث است و سعید بن عامر از وی روایت دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 79 شود
ابویزید. محدث است و از ابی سلام روایت کند. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
ابویزید. محدث است و از ابی سلام روایت کند. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
یکی از کبار مشایخ که در معارف صاحب سخن بود و با جنید صحبت داشت واز او طریقت گرفته بود. از سخنان اوست: عارف از حق به حق نگردد، عالم از دلیل به حق، و صاحب وجد از هر دو مستغنی است. (از نفحات الانس جامی چ 1336 ص 141)
یکی از کبار مشایخ که در معارف صاحب سخن بود و با جنید صحبت داشت واز او طریقت گرفته بود. از سخنان اوست: عارف از حق به حق نگردد، عالم از دلیل به حق، و صاحب وجد از هر دو مستغنی است. (از نفحات الانس جامی چ 1336 ص 141)
جامی در نفحات الانس آرد او را غیلان المجنون نیز میگفتند. از متقدمان مشایخ عراق بود و در خرابه ها زندگی میکرد و با کس نمی آمیخت و از کس چیزی نمی پذیرفت و کس نمی دید که او چه میخورد. محمد بن السمین گویند: غیلان را درویرانه های کوفه دیدم، از او پرسیدم که بنده از خطر غفلت کی رهد؟ گفت: آنگاه که بدانچه وی را فرموده اند مشغول و از آنچه نهی کرده اند غافل باشد و در حساب بانفس خود باشد. (از نفحات الانس جامی چ 1336 ص 141)
جامی در نفحات الانس آرد او را غیلان المجنون نیز میگفتند. از متقدمان مشایخ عراق بود و در خرابه ها زندگی میکرد و با کس نمی آمیخت و از کس چیزی نمی پذیرفت و کس نمی دید که او چه میخورد. محمد بن السمین گویند: غیلان را درویرانه های کوفه دیدم، از او پرسیدم که بنده از خطر غفلت کی رهد؟ گفت: آنگاه که بدانچه وی را فرموده اند مشغول و از آنچه نهی کرده اند غافل باشد و در حساب بانفس خود باشد. (از نفحات الانس جامی چ 1336 ص 141)
آغول گوسپندان. (ناظم الاطباء). رجوع به اغل شود، تیز دادن یا پلیدی کردن با اخراج ریح. (از منتهی الارب) ، یقال: افخ عنا من الظهیره، یعنی باش و سرد بکن گرما را. (منتهی الارب) ، پشیمان شدن مرد، بازداشتن چیزی را از کسی و رد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آغول گوسپندان. (ناظم الاطباء). رجوع به اَغِل شود، تیز دادن یا پلیدی کردن با اخراج ریح. (از منتهی الارب) ، یقال: افخ عنا من الظهیره، یعنی باش و سرد بکن گرما را. (منتهی الارب) ، پشیمان شدن مرد، بازداشتن چیزی را از کسی و رد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
این کلمه با چشم مرکب شود و صورت مرکبه، بخشم دیدن معنی دهد: نرمک او را یکی سلام زدم کرد زی من نظر بچشم آغیل، حکاک، چشم آغول و چشم آلوس مرادف آن است و امروز چشم غله رفتن، بغضب و با چشمهای دریده در کسی دیدن است بقصد تهدید و ترسانیدن او ستورگاه، ستورخانه، آخور، اصطبل، (زمخشری)، جای برای گوسفندان و گاوان به شب، و امروز آغل به کسر غین گویند، و نیز آغل بضم غین و آغول
این کلمه با چشم مرکب شود و صورت مرکبه، بخشم دیدن معنی دهد: نرمک او را یکی سلام زدم کرد زی من نظر بچشم آغیل، حکاک، چشم آغول و چشم آلوس مرادف آن است و امروز چشم غُله رفتن، بغضب و با چشمهای دریده در کسی دیدن است بقصد تهدید و ترسانیدن او ستورگاه، ستورخانه، آخور، اصطبل، (زمخشری)، جای برای گوسفندان و گاوان به شب، و امروز آغِل به کسر غین گویند، و نیز آغُل بضم غین و آغول