جدول جو
جدول جو

معنی غیثیون - جستجوی لغت در جدول جو

غیثیون
(غَ ثی یو)
نام گروهی در یمن که به ابوالغیث بن جمیل یکی از اولیای مشهور خودشان منسوبند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل ۱۰۹، میلیارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
عدی معادل هزارهزار، دو کرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالیون
تصویر غالیون
شیرپنیر، گیاهی خودرو با ساقۀ راست، برگ های نوک تیز و گل های کوچک زرد، علف شیر، علف پنیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیژیدن
تصویر غیژیدن
سر خوردن، لغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
هیئتی مرکب از چند نماینده که به منظور انجام کاری به جای دیگری فرستاده می شوند، هیئت اعزامی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ قَ / قِ بَ کَ دَ)
مرکّب از: غیژ + یدن، پسوند مصدری، بمعنی خیزیدن است. (از فرهنگ جهانگیری)، بمعنی خیزیدن است یعنی لغزیدن و به چهار دست و پا و زانو نشسته براه رفتن طفلان و مردمان شل. (برهان قاطع) (آنندراج)، برابر با خیزیدن است وبا خزیدن مقایسه شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، امر آن غیژ می آید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ذیل غیژ)، همان غژیدن یعنی راه رفتن طفل به زانو و سرین است، و غیژ امر بدین معنی است. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا)، نشسته بزور دست و سینه رفتن است، چنانکه اطفال بی دست و پایان روند. (غیاث اللغات)، برشکم رفتن همچون خزندگان و زواحف. کون سره کردن، چنانکه طفل شیرخوار. کون سره. زحاف. رفتن بسان مار: مخیطالحیه، جای غیژیدن مار. (منتهی الارب) :
باد برتخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ.
مولوی (مثنوی)،
لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب
سوی او می غیژ و او را می طلب.
مولوی (مثنوی) (از فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا)،
آن طرفه مرغم کز چمن بر اعتماد خویشتن
بی دام و بی گیرنده ای اندر قفس غیژیده ام.
مولوی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(غِ قی یو)
یونانیان. جمعغریقی که منسوب به غریق معرب گرک است. اغریقیون و اغارقه نیز گویند. رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 77 و ج 2 ص 133 و رجوع به گرک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ / نِ شُ دَ)
آرزو کردن. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب). خواستن چیزی و آرزوی آن داشتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَبْ بَ نِ شَ تَ)
غش کردن. ضعف کردن. افتادن و سست شدن. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب) (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است که شیر را در حال منجمد گرداند، یا آن بمهمله است ’عالیون’، (منتهی الارب)، عاقداللبن، نباتی است ایستاده، طبیعت آن گرم در درجۀ اول و در دوم خشک، (الفاظ الادویه)، غالیون یا قالبون علف شیر، (دزی ج 2 ص 199)، و صاحب مخزن الادویه آرد: غاربون ... لغت یونانی است بمعنی عاقداللبن جهت آنکه شیر را مانند انفحه منجمد میگرداند ... ماهیت آن: نباتی است ایستاده برگ آن طولانی و گل آن زرد و باریک و ریزه و انبوه و خوشبو به اندک حدت و منبت آن کنار آبهای ایستاده، طبیعت آن گرم در اول و خشک در دوم، و خواص آن حابس نزف الدم و ضماد آن جهت سوختگی آتش و قطع خون جراحات و با قیروطی و روغن جهت رفع اعیا و بیخ آن در آخر اول گرم و در دوم تر، افعال آن بغایت محرک باه است - انتهی، و صاحب تحفه آرد: در قانون در حرف عین مذکور است و به لغت یونانی بمعنی عاقداللبن است چه آن نبات حکم پنیر مایه دارد در بستن شیر، برگش دراز و گلش زرد و ریزه و انبوه و خوشبو نزدیک آبهای ایستاده میروید در اول گرم و در دوم خشک و حابس نزف الدم و ضماد گل او جهت سوختگی آتش و قطع خون جراحات و باروغن گل جهت اعیا نافع است و بیخ او در آخر اول گرم و در نیمۀ دوم تر و بغایت محرک باه است - انتهی
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ عَ / عِ نِ /نَ دَ)
بمعنی غیژیدن است. در منتهی الارب آمده: شظی الفرس شظی، لنگید اسب از غیزیدن استخوان شظای آن. رجوع به غیژیدن شود
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
یا ’ماراتونیزی’. نام بندری دریونان واقع در پلوپونز، دارای هفت هزار تن سکنه
لغت نامه دهخدا
پرو قنصول اخائیه که برادرش سنکای فیلسوف وی را توصیف میکند (و میگوید) وی شخصی حلیم و ساده دل بود، و قوم یهود پولس را در حضور همین غالیون آورده ادعا کردند که کفر میگوید، بنابراین غالیون از این ادعا صرف نظر نمود و اعتنائی نکرد زیرا این مطلب از جملۀ مطالبی نبود که در محکمۀ رومانیان بدان توجه و اعتنائی توان کرد، (کتاب اعمال رسولان 18: 12-16) و خود غالیون و برادرش سنکا از جملۀ اشخاصی بودند که نرون ظلم پیشه امر به قتل ایشان کرد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(غُ ری یو)
نام چند تن محدث است. (منتهی الارب). شارح تاج العروس گوید: صحیح این کلمه غبریّون است و به سکون باء درست نیست زیرا نسبت این جماعت بقبیلۀ غبر از یشکر است. رجوع به تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
(طی یو)
جمع واژۀ مذکر سالم عربی غوطی در حال رفع. طایفۀ گت که ملت آلمان را تشکیل میدهند. رجوع به گت و اعلام المنجد شود
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یو)
جمع واژۀ صیفی
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی رستنیی باشد دوائی که آن را شیتره گویند و شیطرج معرب آن است. (برهان). رجوع به لبیذیون شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دی یو)
جماعتی از محدثان منسوب به زید بن علی (ع) مذهباً و نسباً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به زید بن علی و زیدیه شود
لغت نامه دهخدا
به یونانی، دفلی است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، خرزهره، سم الحمار
لغت نامه دهخدا
(لیُنْ)
در بعضی ممالک (از جمله ایران، امریکا وتا چندی پیش در فرانسه) مترادف میلیارد یعنی هزارمیلیون، و در بعضی دیگر (از جمله انگلستان، آلمان و فعلاً در فرانسه) بمعنی یک میلیون میلیون میباشد، در فارسی نیز می نویسند: بیلین. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
حشیشهالسعال، فیخیون، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
یکی از سرداران آتنی است که اری پیدس درباره وی داستانی نگاشته است و نیز یکی از مورخین و نویسندگان یونان است که در 422 قبل از میلاد درگذشت. (تعلیقات تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(شَ ثی یو)
نام فرقۀ ادریه است که در قرن چهارم هجری در مصر بودند و عقیده داشتند که روح خدا از آدم به شیث بن آدم منتقل گردیده است. (از دائره المعارف اسلامی ذیل شیث)
لغت نامه دهخدا
(یُنْ)
این نام به مواد مختلف معدنی قرمزرنگی گفته میشود که در نقاشی بکار میروند بنابراین میتوان کلمه مزبور را در موارد زیر بکار برد. 1- شنگرف یا شنجرف که سولفور دو ظرفیتی جیوه است و فرمولش SHg میباشد و به نام های سینابر و مسینیون و مسینون و مینیون جیوه و حجرالزیبق و زنجفر مخلوق و زنجفر طبیعی و زنجفر معدنی نیز مشهور است. رجوع به هر یک از کلمات فوق شود. (از دائره المعارف کیه). 2- اکسید ملحی سرب را گویند که فرمولش Pb3O4 است و به صورت گردی سرخ رنگ است که در آب غیر محلول است و در اثر حرارت به اکسید قلیائی سرب که فرمولش PbO میباشد و به نام ماسیکو مشهور است تبدیل میشود. مادۀ اخیر به صورت بلورهای قرمز نارنجی متبلور میگردد و آن را لیتارژ مینامند و رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است و همان مورد استعمال را در نقاشی دارد. در صنعت نقاشی هر وقت ذکر کلمه مینیون بشود بالأخص همین اکسید ملحی سرب موردنظر است. (از دائره المعارف کیه). 3- غیر از دو مورد بالا موارد دیگری نیز هستند که تحت عنوان مینیون خوانده میشوند از قبیل مینیون آلومینیوم که مخلوطی از بوکسیت و اکسید آهن است و مینیون آهن و مینیون منگنز و مینیون روی و مینیون تیتان که تمامی آنها کم و بیش شنگرفی رنگ هستند و جزء ترکیبات معدنی عناصر مزبورند. (از دائره المعارف کیه).
- مینیون جیوه، شنگرف را گویند. رجوع به مینیون در معنی اول و رجوع به شنگرف شود
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته سربار اکسید ملحی سرب را گویند وبصورت گردی (پودری) سرخ رنگ و درآب غیرمحلول است. در برابر حرارت به اکسید قلیایی سرب میباشد وبنام ماسیکومشهوراست تبدیل میشود. ماده اخیربصورت بلورهای قرمزونارنجی متبلور میگردد و آنرا لیتارژ نامند چون رنگ ظاهری آن شبیه شنگرف است (شنگرف سولفور دوظرفیتی جیوه است) و همان مورد استعمال را درنقاشی دارد. دراغلب ماخذ قدیم آنرا باشنگرف اشتباه کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
فرانسوی وسان سد بیور هزارهزار دوکرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسیون
تصویر میسیون
هیئت اعزامی، هیئت مامورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیذیون
تصویر لیذیون
شیتره از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیزیدن
تصویر غیزیدن
بر شکم رفتن همچون خزندگان و کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیژیدن
تصویر غیژیدن
بر شکم رفتن همچون خزندگان و کودکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
هزار ملیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیون
تصویر میلیون
((دِ))
ملیون، هزار هزار (1000000)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیژیدن
تصویر غیژیدن
((غِ دَ))
غزیدن، خزیدن، سینه خیز رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیلیون
تصویر بیلیون
عددی معادل هزارمیلیون
فرهنگ فارسی معین