جدول جو
جدول جو

معنی غیاهب - جستجوی لغت در جدول جو

غیاهب
غیهب ها، ظلمت ها، تاریکی ها، شبهای بسیار تاریک، اسبهای سیاه، مردان غافل و کندذهن و ضعیف، جمع واژۀ غیهب
تصویری از غیاهب
تصویر غیاهب
فرهنگ فارسی عمید
غیاهب
(غَ هَِ)
جمع واژۀ غیهب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود
لغت نامه دهخدا
غیاهب
جمع غیهب، تاریکی ها سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
تصویری از غیاهب
تصویر غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیهب
تصویر غیهب
ظلمت، تاریکی، شب بسیار تاریک، اسب سیاه، مرد غافل و کندذهن و ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
(غُیْ یا)
جمع واژۀ غائب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به غائب شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
درآمدن چیزی در چیزی، (منتهی الارب)، فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن، غیاب،
قبر، گور، غیابه، (از اقرب الموارد)، غیاب درخت یا غیّاب آن، یعنی ریشه های آن، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ غیب، (منتهی الارب)، جمع واژۀ غیب، بمعنی پیه رقیق، (از اقرب الموارد)، رجوع به غیب شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
غایب شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناپدیدشدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن و جدا شدن. (اقرب الموارد). ضد حضور. مقابل حضور.
- در غیاب کسی، پشت سر او. در قفای او. سپس او.
- غیاباً، در غیاب. در قفا. در نهانی. در عدم حضور. در غیبت.
، فروشدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). غروب آفتاب، پوشیده و پنهان ماندن چیزی از کسی. (از اقرب الموارد) ، درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). فرورفتن چیزی در چیزی وناپدید شدن آن. (از اقرب الموارد). غیاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مسافرت. سفر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
تک چاه و وادی. (منتهی الارب). کنج چاه. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). تاریکی. (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (مهذب الاسماء). ج، غیابات. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). عمق و تک چاه و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). قعر چاه و دره. (از اقرب الموارد) : و أجمعوا اءن یجعلوه فی غیابت الجب. (قرآن 15/12). رجوع به غیابت شود، وقعنا فی غیابه، یعنی در زمین پست و گودال افتادیم، آنچه بپوشد ترا از چیزی. غیابه کل شی ٔ، ما یسترک منه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنچه ترا از دیدن یا درک چیزی بازدارد، قبر. گور. غیاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن. (از اقرب الموارد). غیاب. غیاب. غیبت. غیوبت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تاریکی، سیاوسیر، فرناس (غافل) : مرد، گرانجان: مرد، کند هوش سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار
پوشنه پوشاننده، اوناکیدن، تک چون تک چاه سایبان، سایه دار، تک چاه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیهب
تصویر غیهب
((غَ یا غِ هَ))
سختی تاریکی شب، سخت سیاه، جمع غیاهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
نبود
فرهنگ واژه فارسی سره