معنی غیهب غیهب ظلمت، تاریکی، شب بسیار تاریک، اسب سیاه، مرد غافل و کندذهن و ضعیف تصویر غیهب فرهنگ فارسی عمید
غیهب غیهب تاریکی، سیاوسیر، فرناس (غافل) : مرد، گرانجان: مرد، کند هوش سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب فرهنگ لغت هوشیار
غیبه غیبه قبۀ سپر، پولک های فلزی روی جوشن یا بر گستوان، برای مِثال طبع مغناطیس دارد نوک تو کز اسب خصم / بر دو منزل بگسلاند غیبۀ بر گستوان (ازرقی - ۸۰)، تیردان فرهنگ فارسی عمید
غیاهب غیاهب غیهب ها، ظلمت ها، تاریکی ها، شبهای بسیار تاریک، اسبهای سیاه، مردان غافل و کندذهن و ضعیف، جمعِ واژۀ غیهب فرهنگ فارسی عمید
غیبه غیبه دشیاد دشتیاد زشتیاد به تو باز گردد غم عاشقی نگارا مکن این همه زشتیاد (رودکی) پرتاد تیر دان کیش جعبه ترکش، هر یک از آهن های تنک کوچک که برای ساختن جوشن و بکتر برهم نهند، دایره هایی در سپر که از چوب و ابریشم پیچیده باشند فرهنگ لغت هوشیار