جدول جو
جدول جو

معنی غیاهب

غیاهب
غیهب ها، ظلمت ها، تاریکی ها، شبهای بسیار تاریک، اسبهای سیاه، مردان غافل و کندذهن و ضعیف، جمع واژۀ غیهب
تصویری از غیاهب
تصویر غیاهب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غیاهب

غیاهب

غیاهب
جمع غیهب، تاریکی ها سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار

غیاهب

غیاهب
جَمعِ واژۀ غَیهَب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غیهب شود
لغت نامه دهخدا

غیابه

غیابه
پوشنه پوشاننده، اوناکیدن، تک چون تک چاه سایبان، سایه دار، تک چاه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار

غیابه

غیابه
تک چاه و وادی. (منتهی الارب). کنج چاه. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). تاریکی. (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (مهذب الاسماء). ج، غیابات. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). عمق و تک چاه و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). قعر چاه و دره. (از اقرب الموارد) : و أجمعوا اءَن یجعلوه فی غیابت الجب. (قرآن 15/12). رجوع به غَیابَت شود، وقعنا فی غیابه، یعنی در زمین پست و گودال افتادیم، آنچه بپوشد ترا از چیزی. غیابه کل شی ٔ، ما یسترک منه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنچه ترا از دیدن یا درک چیزی بازدارد، قبر. گور. غَیاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غیابه

غیابه
درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن. (از اقرب الموارد). غَیاب. غِیاب. غیبت. غُیوبَت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غیهب

غیهب
تاریکی، سیاوسیر، فرناس (غافل) : مرد، گرانجان: مرد، کند هوش سختی تاریکی شب، سخت سیاه (اسب شب)، جمع غیاهب
فرهنگ لغت هوشیار