جدول جو
جدول جو

معنی غیاب

غیاب
(دَ)
غایب شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناپدیدشدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن و جدا شدن. (اقرب الموارد). ضد حضور. مقابل حضور.
- در غیاب کسی، پشت سر او. در قفای او. سپس او.
- غیاباً، در غیاب. در قفا. در نهانی. در عدم حضور. در غیبت.
، فروشدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). غروب آفتاب، پوشیده و پنهان ماندن چیزی از کسی. (از اقرب الموارد) ، درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). فرورفتن چیزی در چیزی وناپدید شدن آن. (از اقرب الموارد). غیاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مسافرت. سفر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا