جدول جو
جدول جو

معنی غیاب - جستجوی لغت در جدول جو

غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن، دور شدن از نظر
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
فرهنگ فارسی عمید
غیاب
جمع واژۀ غیب، (منتهی الارب)، جمع واژۀ غیب، بمعنی پیه رقیق، (از اقرب الموارد)، رجوع به غیب شود
لغت نامه دهخدا
غیاب
(کُ)
درآمدن چیزی در چیزی، (منتهی الارب)، فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن، غیاب،
قبر، گور، غیابه، (از اقرب الموارد)، غیاب درخت یا غیّاب آن، یعنی ریشه های آن، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غیاب
(غُیْ یا)
جمع واژۀ غائب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به غائب شود
لغت نامه دهخدا
غیاب
(دَ)
غایب شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناپدیدشدن. (منتهی الارب) (آنندراج). دور شدن و جدا شدن. (اقرب الموارد). ضد حضور. مقابل حضور.
- در غیاب کسی، پشت سر او. در قفای او. سپس او.
- غیاباً، در غیاب. در قفا. در نهانی. در عدم حضور. در غیبت.
، فروشدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). غروب آفتاب، پوشیده و پنهان ماندن چیزی از کسی. (از اقرب الموارد) ، درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). فرورفتن چیزی در چیزی وناپدید شدن آن. (از اقرب الموارد). غیاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مسافرت. سفر کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
فرهنگ لغت هوشیار
غیاب
غایب شدن، ناپدید شدن
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
فرهنگ فارسی معین
غیاب
نبود
تصویری از غیاب
تصویر غیاب
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیاث
تصویر غیاث
(پسرانه)
فریادرس، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غیوب
تصویر غیوب
غیب ها، ناپیداها، ناپدیدها، پنهان ها، جمع واژۀ غیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته کردن، مخلوط ساختن، آمیختگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیاث
تصویر غیاث
فریادرسی، فریادرس، از نام های خدای تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاب
تصویر ایاب
بازگشتن، برگشتن، بازآمدن، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاب
تصویر عیاب
بسیار عیب کننده، بسیار عیب گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابت
تصویر غیابت
درآمدن چیزی در چیزی، ناپدید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابت
تصویر غیابت
قبر، گور، گودال، قعر، ته، ته چاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیابی
تصویر غیابی
بدون حضور فرد موردنظر مثلاً حکم غیابی، در غیبت فرد مورد نظر مثلاً غیابی طلاق گرفت
فرهنگ فارسی عمید
مقابل حضوری، منسوب به غیاب، آنچه در غیاب کسی گویند یا کنند، رجوع به غیاب شود،
- حکم غیابی، (اصطلاح حقوق) حکمی است که درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود، رجوع به حکم شود
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
تک چاه و تاریکی.این کلمه را در عربی با تاء مربوطه نویسند، ولی در رسم الخط قرآن کریم به تاء کشیده آمده است: و أجمعوا أن یجعلوه فی غیابت الجب (قرآن 15/12) ، و در دل کردند که او را (یوسف را) در کنج چاه کنند. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). رجوع به غیابه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
تک چاه و وادی. (منتهی الارب). کنج چاه. (تفسیر کشف الاسرار ج 5 ص 14). تاریکی. (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (مهذب الاسماء). ج، غیابات. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). عمق و تک چاه و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). قعر چاه و دره. (از اقرب الموارد) : و أجمعوا اءن یجعلوه فی غیابت الجب. (قرآن 15/12). رجوع به غیابت شود، وقعنا فی غیابه، یعنی در زمین پست و گودال افتادیم، آنچه بپوشد ترا از چیزی. غیابه کل شی ٔ، ما یسترک منه. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). آنچه ترا از دیدن یا درک چیزی بازدارد، قبر. گور. غیاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب). فروشدن چیزی در چیزی و ناپدید گردیدن. (از اقرب الموارد). غیاب. غیاب. غیبت. غیوبت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیابا
تصویر غیابا
در نبود در نهانی در قفا به هنگام عدم حضور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاب
تصویر پیاب
ته دریا، قعرآب، نهایت هرچیز، تاب وطاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاب
تصویر شیاب
آمیختن، آمیخته، آب آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاب
تصویر سیاب
خرما غوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاب
تصویر ایاب
بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیابت
تصویر غیابت
گودال، گور ناپدید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیاب
تصویر جیاب
جمع جیب، گریبان ها بریک ها جمع جیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ونیک در نوبد اندایی منسوب به غیاب آنچه در غیاب کسی گویند یا انجام دهند مقابل حضوری یا حکم غیابی. حکمی است درباره یکی از اصحاب دعوی که در جلسه دادرسی حاضر نشده و لایحه نفرستاده و حضور خود را ساقط نکرده باشد صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
پوشنه پوشاننده، اوناکیدن، تک چون تک چاه سایبان، سایه دار، تک چاه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غایب
تصویر غایب
ناپیدا
فرهنگ واژه فارسی سره
پنهانی، درخفا، درغیاب، غیابی
متضاد: حضوراً، حضوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درغیاب، غیاباً
متضاد: حضوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد