جدول جو
جدول جو

معنی غژم - جستجوی لغت در جدول جو

غژم
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژمه، غژب، برای مثال آن خوشه بین چنان که یکی خیک پر نبید / سربسته و نبرده بدو دست هیچ کس ی بر گونۀ سیاهی چشم است غژم او / هم بر مثال مردمک چشم از او تکس (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۷)
تصویری از غژم
تصویر غژم
فرهنگ فارسی عمید
غژم
غضب، قهر
تصویری از غژم
تصویر غژم
فرهنگ لغت هوشیار
غژم
((غَ))
خشم، قهر
تصویری از غژم
تصویر غژم
فرهنگ فارسی معین
غژم
((غُ))
یک حبه از میوه انگور که به خوشه وصل است، غژمه، حبه، گله، غجمه
تصویری از غژم
تصویر غژم
فرهنگ فارسی معین
غژم
خشم، غضب، قهر، حمله
تصویری از غژم
تصویر غژم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غژمه
تصویر غژمه
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژم، غژب
فرهنگ فارسی عمید
هر دانه میوه انگور که به خوشه متصل است یک عدد از میوه انگور که به خوشه متصل است یک حبه انگور غژمه حبه گله غجمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غژمه
تصویر غژمه
((غُ))
یک حبه از میوه انگور که به خوشه وصل است، غژم، حبه، گله، غجمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دژم
تصویر دژم
پژمان و اندوهگین از غم و پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رژم
تصویر رژم
رزم و جنگ و نبرد و پیکار و حرب
فرهنگ لغت هوشیار
گردنه گریوه کتل بش بند سر کوه، زمین پست و بلند. یا سر پژ گرفتن، (ظاهرا بصورت سخریه و استهزا) کار را بکمال رساندن باشد از خوب یا زشت مثل اینکه امروز گویند: (معرکه کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنم
تصویر غنم
گلۀ گوسفند، گوسفندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنم
تصویر غنم
جمع واژۀ غنیمت، آنچه در جنگ به زور از دشمن گرفته شود، آنچه بی رنج و زحمت به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لژم
تصویر لژم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پژم
تصویر پژم
پژ، زمین پست و بلند و ناهموار، گل کهنه و نرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژم
تصویر دژم
افسرده، رنجور، دلتنگ، اندوهگین، خشمگین، آشفته، کنایه از ویژگی چشمی که خمار است، چشم مست، برای مثال دو نرگس دژمّ و دو ابرو به خم / ستون دو ابرو چو سیمین قلم (فردوسی - ۱/۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژب
تصویر غژب
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژم، غژمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیم
تصویر غیم
ابر، بخارهای غلیظ شده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آن ها باران و برف و تگرگ می بارد، غمام، میغ، غین، غمامه، سحاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژم
تصویر نژم
مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ضباب، ماغ، نزم، میغ
فرهنگ فارسی عمید
سازیست از مطلقات ذوات الاوتار و آن دارای کاسه ایست و بر سطح آن پوست کشن و بکمانه در عمل آورند و بر روی آن ده وتر (سیم) بندند
فرهنگ لغت هوشیار
دانه انگوری که از خوشه جدا افتاده و شیره و تخم در میانش باشد حبه انگور، هسته انگور تکس انگور
فرهنگ لغت هوشیار
هر دانه میوه انگور که به خوشه متصل است یک عدد از میوه انگور که به خوشه متصل است یک حبه انگور غژمه حبه گله غجمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشم
تصویر غشم
بیداد کردن، ستم، ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسم
تصویر غسم
تیرگی، سیاهی، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غتم
تصویر غتم
دمدار گرمای دمدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرم
تصویر غرم
تاوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنم
تصویر غنم
غنیمت گرفتن و به غنیمت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلم
تصویر غلم
تیز ورنی (ورن شهوه) تیز ورن مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیم
تصویر غیم
ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گژم
تصویر گژم
نارون
فرهنگ لغت هوشیار
گل و لای تیره که در ته حوض وبن تالاب باشد: آب ناخورده از بن برکه نیلوفرگون همچو نیلوفر تا فرق چرا در لژنم ک (اثیرا خسیکتی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
بخاری که نزدیک زمین پدیدآید ضباب: زمیغ ونزم که بدروزروشن ازمه تیر چنان نمودکه تاری شب ازمه آبان. (عنصری. لفااق. 343)
فرهنگ لغت هوشیار