جدول جو
جدول جو

معنی غوطه - جستجوی لغت در جدول جو

غوطه
فرو رفتن در آب
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرهنگ فارسی عمید
غوطه(غَ طَ)
زمین پست هموار. (منتهی الارب) (آنندراج). زمین پست و گودال. وهده، اسم مرت از غوط است. (از اقرب الموارد). رجوع به غوط در معنای مصدری شود. به معانی کندن، درآمدن در چیزی، غایب و ناپدید شدن، و فرورفتن در آب
لغت نامه دهخدا
غوطه(طَ/ طِ)
فروشدن به آب. فرورفتگی در آب و غرق شدگی. فرورفتگی سر در آب. غوطه به واو معروف است نه به واو مجهول، زیرا در عربی به واو مجهول نمی آرند. (غیاث اللغات). سر به آب فروبردن، و فارسیان به واو مجهول خوانند، و با لفظ زدن و نمودن و خوردن و دادن و فروبردن استعمال شود. و بعضی قید ’تا کمر’ و ’تاگردن’ و ’تا قدم’ نیز کرده اند. (آنندراج). در فرهنگ اسدی و برهان قاطع غوته به تاء نقطه دار بمعنی غوطه خوردن و سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب آمده است و همچنین صاحب برهان قاطع غوت را نیز به همین معنی آورده است، و غوطه را معرب غوته میداند، از این رو شاید غوطۀ عربی مأخوذ از غوت یا غوتۀ فارسی باشد.
ترکیب ها:
- غوطه خوار. غوطه خور. غوطه خوردن. غوطه دادن. غوطه زدن. غوطه فروبردن. غوطه گاه. غوطه نمودن. غوطه ور شدن. رجوع به هر یک از این ماده ها شود
لغت نامه دهخدا
غوطه(طَ)
غوطۀ دمشق. شهر دمشق یا شهرستانی است از آن. (منتهی الارب) (آنندراج). نام ناحیتی که دمشق جزء آن است. پیرامون آن 18 میل است و کوههای بلند آن را از هر سو فراگرفته اند، بخصوص قسمت شمالی آن که کوههایی بسیار بلند دارد. آبهای غوطه از همین کوهها بیرون آیند و نهرهایی تشکیل دهند و باغها و کشتزارها را سیراب کنند. سرزمین غوطه همه درختان وچشمه ها است و مزارع مستغل در آنجا کم است. این ناحیه یکی از زیباترین و باصفاترین شهرهای دنیا، و یکی از جنات اربعۀ روی زمین یعنی صغد (سغد) ، ابله، شعب بوان و غوطه، و بهترین آنهاست. ابن قیس رقیات گوید:
اجلک الله و الخلیفه بال
غوطه داراً بها بنوالحکم
المانعو الجار أن یضام، فما
جار دعا فیهم بمهتضم.
و نیز گوید:
اقفرت منهم الفرادیس فالغو
طه ذات القری و ذات الظلال
فضمیر فالماطرون فحورا
ن قفار بسابس الاطلال.
(از معجم البلدان چ دار صادر - دار بیروت).
غوطه باغهایی است که دمشق را احاطه کرده اند و از رود خانه بردی سیراب میشوند. در این باغها میوه هایی بسیار خوش و مطبوع بخصوص زردآلو به بار می آیند. در زمانهای بسیار قدیم این ناحیه مسکن بنی غسان بوده است. (از اعلام المنجد). رجوع به قاموس الاعلام ترکی، فهرست الحلل السندسیه ج 1 و 2، تاریخ سیستان ص 133، فهرست حبیب السیر چ خیام، الموشح ص 142، فهرست العقد الفرید، نخبه الدهر دمشقی، نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 79 و 129 و 249، المعرب جوالیقی ص 59 حاشیۀ 1 و کتاب غوطه دمشق تألیف محمد کردعلی چ دمشق 1952 میلادی شود
الغوطه، زمینی است نرم و سپید ازآن بنی ابی بکر که سوار به دو روزطی کردن آن نتواند، و در آن آبهای بسیار و زمینهای سبز و خرم و کوهها قرار دارند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غوطه
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرهنگ لغت هوشیار
غوطه((طِ))
فرو رفتن در آب
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرهنگ فارسی معین
غوطه((غَ وْ طَ))
زمین پست و هموار
تصویری از غوطه
تصویر غوطه
فرهنگ فارسی معین
غوطه
غرق، غرقه، فرورفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوره
تصویر غوره
دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد، کنایه از فرد جوان و بی تجربه
غوره نشده مویز شدن: کنایه از بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبطه
تصویر غبطه
آرزو بردن به نیکویی حال کسی، آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان، در فقه و حقوق حفظ مال صغیر توسط قیّم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوله
تصویر غوله
قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوزه
تصویر غوزه
غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، غلاف و پوست دانه یا تخمدان بعضی گیاهان مانند خشخاش و شقایق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
خوشۀ خشک شدۀ گندم یا جو
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، سندر، غان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوته
تصویر غوته
غوطه، فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوله
تصویر غوله
خام، نارس، بی عقل، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوسه
تصویر غوسه
به گشنی در آمده ماده خواه گربه غوسه
فرهنگ لغت هوشیار
غلاف پنبه که پنبه از آن بر نیامده باشند میوه ناشکفته پنبه گندک. یا غوزه پنبه. پنبه ای که از پوست جدا نشده بیلم، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق خشخاش و غلاف خشخاش کوکنار. یا غوزه آب. حباب. یا غوزه نقره. مهره نقره قداس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوره
تصویر غوره
انگور نارسیده که مزه ترش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوله
تصویر غوله
مونث غول یغام مادینه خام نارس: سیب غوله، بیعقل کودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوچه
تصویر غوچه
لاف زن هرزه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته
تصویر غوته
فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن، فرو رفتن در آب سر باب فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته فوته لنگ دستمال سفره پیش بند شلوار شنا بروفه فوته. یا فوطه نان. پارچه ای که بالای خوان می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطه
تصویر قوطه
گوجه فرنگی از گیاهان سبد بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلوطه
تصویر غلوطه
زپاکین دشگیر (اغلوطه) لغزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویطه
تصویر غویطه
از ریشه پارسی گود چاه گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غویه
تصویر غویه
مونث غوی
فرهنگ لغت هوشیار
آرزو بردن به نیکویی حال کسی بی آنکه زوال آن از او خواهد، رشک نمودن، نیکویی احوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوطه
تصویر حوطه
هشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوطه
تصویر ذوطه
زرد جولاهه از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوطه
تصویر بوطه
پارسی تازی شده بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبطه
تصویر غبطه
((غِ یا غَ طِ))
رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوله
تصویر غوله
((غُ لِ))
خام، نارس، بی عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
((شَ یا ش))
نوعی از طعام که آن را ترینه سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوشه
تصویر غوشه
((ش))
خوشه، چندین دانه میوه که به هم پیوسته و از شاخه درخت یا ساقه گیاه آویزان باشد، سنبله، ششمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود شهریور ماه در این برج دیده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوزه
تصویر غوزه
((زِ))
غلاف پنبه، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق، خشخاش
فرهنگ فارسی معین