جدول جو
جدول جو

معنی غوبدین - جستجوی لغت در جدول جو

غوبدین
قریه ای است از قرای نسف، (از اللباب فی تهذیب الانساب) (تاج العروس)، بعضی این نام را به یاء عوض باء آورده اند، رجوع به غویدین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خودبین
تصویر خودبین
کسی که فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردی، گوردین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فوردین
تصویر فوردین
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
رفتن، جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک، پاک کردن، روفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
ابزاری که با آن پنبه دانه را از پنبه جدا می کنند، چوب کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبکین
تصویر غلبکین
در مشبک که از چوب یا نی درست کنند و مانع دیدن داخل خانه نباشد، غلبکن، غلبه کن، آژگن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردین، کوردی
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به غوبدین، رجوع به غوبدین شود
لغت نامه دهخدا
حسین بن محمد بن نعیم بن اسحاق بن عبیداﷲغوبدینی حافظ (341 - 427 هجری قمری)، مکنی به ابونعی میلادی وی به خراسان و عراق و حجاز رفت و بخدمت شیوخ رسید، در بخارا از ابوصالح خیام و دیگران و در عراق از ابوطاهر مخلص و ابوحفص کتانی و دیگران حدیث شنید، ابوالعباس مستغفری نسفی و ابوعلی حسن بن عبدالملک قاضی نسفی و دیگران از او روایت کردند، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
علاء غوبدینی، مکنی به ابوالحسین، وی برادر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
محمد بن نعیم، مکنی به ابوالحسن، وی پدر حسین بن محمد غوبدینی و از اهل دانش و حدیث بود، (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 181)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
گلیم و پلاس، جامه ایست پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوبیدن
تصویر یوبیدن
آرزو داشتن میل کردن خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویدین
تصویر مویدین
جمع موید. در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجدین
تصویر موجدین
جمع موجد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
افزاری چوبین یا آهنین که بدان پنبه دانه را از پنبه جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مودب، از ریشه پارسی ادب آموختگان ادبدانان در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) جمع مودب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مولد، زادگان برساختگان تازی پروردان تازی گشتگان نو واژگان، جمع مولد، آپوراکان زایاکان پدیدارندگان یاخته های زایا جمع مولد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موحدین
تصویر موحدین
جمع موحد، یکی دانان، یکتا پرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
پلاس، ضخیم، گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
ماه اول سال شمسی و آن مدت توقف آفتابست در برج حمل و مدت آن را اکنون 31 روز گیرند، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی (فروردین روز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبدان
تصویر غیبدان
آنکه از غیب آگاه است داننده غیب، خدای تعالی
فرهنگ لغت هوشیار
پنجره های شبکه دار که در پیش درها نصب کنند، دری از چوب باریک یا نی بافته چون پنجره ای مشبک که غالبا دهقانان در خانه یا باغ نصب کنند و از ورای آن باغ آشکار است
فرهنگ لغت هوشیار
باقی پاینده، باقی مانده، گذشته درگذشته، کوکبی که از تربیع تجاوز کرده و به تثلیث نرسیده باشد یا از تسدیس تجاوز کرده و به تربیع نرسیده است، جمع غابرین
فرهنگ لغت هوشیار
پرستنده پرستش کننده خدا عبادت کننده جمع عبده عباد عابدون عابدین. توضیح برای فرق آن از زاهد و عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
کوفتن قرع: خود را مرنجان ای پدر سر را بکوب اندر حجر... (دیوان کبیر)، زدن ضرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبکین
تصویر چوبکین
افزاری چوبین یا آهنین که بدان پنبه دانه را از پنبه جدا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودبین
تصویر خودبین
مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
((دَ))
جاروب کردن، روفتن، رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوردین
تصویر فوردین
((فَ وَ))
اولین ماه از هر سال شمسی که خورشید در حرکت ظاهری خود در برج حمل (برّه) قرار می گیرد، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی، فرودین، فوردین، فروردین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوبیدن
تصویر کوبیدن
((دَ))
کوفتن، له کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
((دِ))
جامه پشمین، گلیم، پلاس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوردین
تصویر گوردین
گلیم و پلاس، جامه ای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یوبیدن
تصویر یوبیدن
((دَ))
آرزو داشتن، میل کردن
فرهنگ فارسی معین