جدول جو
جدول جو

معنی غوالی - جستجوی لغت در جدول جو

غوالی
غالیه ها، گران قیمت ها، جمع گران بها، جمع واژۀ غالیه
تصویری از غوالی
تصویر غوالی
فرهنگ فارسی عمید
غوالی
(غَ)
جمع واژۀ غالیه. (دهار) (اقرب الموارد) رجوع به غالیه و غوال شود:
تحیات کأنفاس الغوالی
تمازج عرفها ریح الشمال.
(تاریخ بیهق ص 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوایل
تصویر غوایل
غائله ها، شرها و فسادها، مهلکه ها، آشوب ها، سختی ها و گزندها، جمع واژۀ غائله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
عالی ها، بسیار خوب ها، دارای کیفیت خوب، دارای درجه ها یا مرحله های بالاتر، بزرگ ها، مهم ها، رفیع ها، بلندها، جمع واژۀ عالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
غاشیه ها، روپوش های زین اسب، یون ها، دفنوک ها، جناغ های زین، جمع واژۀ غاشیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالی
تصویر موالی
دوست، یار، یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
غانیه ها، زنانی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشند، جمع واژۀ غانیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوادی
تصویر غوادی
غادیه ها، صبح ها، بامدادان، جمع واژۀ غادیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توالی
تصویر توالی
پیاپی رسیدن، یکی پس از دیگری آمدن، پی در پی بودن، پشت سر هم قرار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موالی
تصویر موالی
مالکان، سروران، مهتران، دوستان، دوستداران، جمع واژۀ مولیٰ
بندگان، بندگان آزاد شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حوالی
تصویر حوالی
پیرامون، گرداگرد، (حرف اضافه) نزدیک زمان یا مکان مذکور مثلاً حوالی شب
فرهنگ فارسی عمید
(حُ لی ی)
رجل حوالی، مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توالی
تصویر توالی
پیاپی شدن، تتابع
فرهنگ لغت هوشیار
زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک، جمع غواشی، جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند، قیامت رستاخیز. یا غاشیه بر دوش کشیدن، اطاعت کردن، یا غاشیه زیر بغل کشیدن، اطاعت کردن امتثال نمودن،، جمع غاشیه، پرده ها چادر ها دفنوک ها زین پوش ها بیهوش کنندگان بیماری های اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
هندی جشن چراغ فراخرگی از بیماری ها فراخ گشتن سیاهرگ های پای (واریس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوالی
تصویر اوالی
تک یاختگان آغازی آغازیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
جمع عالیه، بلند ها جمع عالیه بلند از هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موالی
تصویر موالی
یار و دستگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غواوی
تصویر غواوی
جمع غاویه، ابر های بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غواصی
تصویر غواصی
در آب فرو رفتن برای بدست آوردن مروارید و مرجان و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غانیه، زنان بساز بی نیازان از آرایش: زن برنا زنان پاک جمع غانیه زنانی که به سبب جمال خود از زیور بی نیاز باشند زنان جمیل: گروهی آن را خود غنیه خوانده که مغنی شیوه ایست از طلب غوانی افکار دبیرانه، زنان آواز خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوالی
تصویر حوالی
پیرامون، گرداگرد، جوانب، نواحی، نزدیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوایل
تصویر غوایل
جمع غائله (غایله) سختی ها بلاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوادی
تصویر غوادی
جمع غادیه، پگاه روندگان جمع غادی غادیه در بامدارد روندگان
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل غسال مرده شویی. منسوب به غساله: و اگر قوت هاضمه جگر ضعیف باشد اسهال غسالی بود یعنی همچون آبی بود که گوشت تازه در وی شسته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توالی
تصویر توالی
((تَ))
پیاپی رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوالی
تصویر دوالی
((دَ))
رام، اهلی، حیله گر، مکار، شعبده باز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوالی
تصویر عوالی
((عَ))
جمع عالیه. بلندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوانی
تصویر غوانی
((غَ))
جمع غانیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غواشی
تصویر غواشی
((غَ))
جمع غاشیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالی
تصویر موالی
((مَ))
جمع مولی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موالی
تصویر موالی
((مُ))
دوست دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حوالی
تصویر حوالی
((حَ))
گرداگرد، پیرامون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حوالی
تصویر حوالی
گرداگرد، پیرامون، نزدیکیها، دور و بر
فرهنگ واژه فارسی سره
پرسشگر، مشکوک
دیکشنری اردو به فارسی