جدول جو
جدول جو

معنی غنینه - جستجوی لغت در جدول جو

غنینه
(غَ نَ / نِ)
جای مگس و زنبور و جز آن. (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). جای زنبور نحل، و غنینۀ منج، خانه زنبور است و به عربی خشرم خوانند. (از برهان قاطع) : غنینۀ منج، خانه زنبورعسل. کندو. رجوع به برهان قاطع، فرهنگ رشیدی و مدخل های منج و کندو شود
لغت نامه دهخدا
غنینه
جای مگس و زنبور و مانند آن - ها. یا غنینه منج. خانه زنبور عسل کندو
فرهنگ لغت هوشیار
غنینه
((غَ نِ))
لانه زنبور و مانند آن
تصویری از غنینه
تصویر غنینه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنیه
تصویر غنیه
توانگری، بی نیازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، فریب خوردگی در معامله، زیان، نقصان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
زن، مقابل مرد، انسان ماده، مقابل شوهر، جفت مرد، زوجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
ظرف شراب، صراحی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رِ)
دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه شهرستان محلات. در 15هزارگزی شمال شرقی محلات و 12هزارگزی غرب جادۀ قم به اصفهان در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 450 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، بادام، گردو و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ مَ)
مصغر غنم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوسفند کوچک
لغت نامه دهخدا
(دُ)
خواستن از دشمن چیزی را که تصرف کرده، با تهدید وی به جنگ در صورت امتناع. (دزی ج 2 ص 228)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
ریگ دراز. ج، سنائن. (مهذب الاسماء). ریگ توده بلند و دراز. ج، سنائن. (آنندراج) ، باد، همزاد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ نَ)
بطنی است از عقیل، نام پدر سقلاب قاری مصری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آنچه برود از مردار. (مهذب الاسماء). زرداب و ریم که از مردار پالاید. (منتهی الارب). زرداب و ریم، و بقولی آنچه از مرده جاری شود، یا چیزی که از جیفه درآید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج. سکنۀ آن 160 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عِنْ نی نَ)
مؤنث عنین، یعنی زن که او را مرد نباید و نزدیکی مردان را نخواهد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنین شود
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
درختستان بی آب. (منتهی الارب). درختان بی آب. (آنندراج). درختان درهم رفتۀ بی آب. و اگر آب داشته باشد غیضه است، الغینه الشجراء، به همان معنی مذکور یعنی درختان درهم رفتۀ بی آب است، چنانکه گویند: الغیضه الخضراء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
زمینی است بشام. (منتهی الارب). بقول ابوالفتح نام جایی در شام است و اﷲ اعلم بحقائق الامور. (از معجم البلدان). در اعلام المنجد آمده: الغینه قریه ای است در کسروان از کشور لبنان. آثار قدیمی دارد که از پرستش مردم فینیقیه به لادونیس یا تموز حکایت می کند - انتهی
لغت نامه دهخدا
(غَنی یَ)
ام الهیثم. یکی از زنان فصیحۀ عرب بود. (از فهرست ابن الندیم چ مصر 1348 هجری قمری ص 76)
لغت نامه دهخدا
(غَ نی یَ)
تأنیث غنی ّ. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(عِنْ نی نَ)
نامردی و عدم توانایی بر نزدیکی زنان. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
نقصانی. بیخردی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فریب، فریب خوری در خرید. (منتهی الارب). فریب خوری در خرید و فروخت. (آنندراج) ، به معنی غبن:
چشمی که جز به روی تو برمیکنم خطاست
وآن دم که بی تو میگذرانم غبینه ای.
سعدی (غزلیات چ فروغی)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نی نَ)
شیشه. ج، قناتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظرف شیشه ای برای شراب. (از اقرب الموارد). صراحی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِنْ نی نَ / نِ / قِ نی نَ / نِ)
قنینه. آوندی که شراب در آن پر کنند، مثل شیشه و صراحی و غیره. (از آنندراج) :
صبح چو کام قنینه خنده برآورد
کام قنینه چو صبح لعل تر آورد.
خاقانی.
دست پیاله بگیر قد قنینه بپیچ
گوش چغانه بمال سینۀ بربط بخار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غُ نَ / نِ)
غرنبه و بانگ و فریاد و غوغا. غرینش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ نی نَ / نِ)
زن. امراءه. (فرهنگ فارسی معین). از جنس زن:
که از دستش نخواهد رست یک تن
اگر مردینه باشد یا زنینه.
ناصرخسرو.
نیز همان شب زنینه ای خواب دید. (معارف بهاء ولد، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ دِ)
دهی است به دمشق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبینه
تصویر غبینه
فریب، بی خردی در خرید و فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
آنچه که در خور و مناسب زن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنینه
تصویر سنینه
باد، همزاد، ریگتوده دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غینه
تصویر غینه
درختان بی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
تنگ می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
توانگری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنینه
تصویر زنینه
((زَ نَ یا نِ))
زن، امرأه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غنیه
تصویر غنیه
((غَ یَ یا یِ))
بی نیاز شدن، توانگر شدن، بی نیازی، توانگری، چاره، دارای جمال یا مال فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنینه
تصویر قنینه
((ق نُِ نَ))
شیشه، شیشه شراب، صراحی
فرهنگ فارسی معین