- غنیظ
- غوله خوابانده تا برسد، غوره خرمای خوابانده غوله نا رس کال
معنی غنیظ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرمایه، چگال
دارای مادۀ محلول بسیار در مایع مثلاً چای غلیظ،
شدید، پررنگ مثلاً آرایش غلیظ،
کنایه از فشرده و انبوه مثلاً دود غلیظ،
با شدت یا وضوح فراوان مثلاً لهجۀ غلیظ، فحش غلیظ،
خشن و تندخو مثلاً مامور غلیظ
شدید، پررنگ مثلاً آرایش غلیظ،
کنایه از فشرده و انبوه مثلاً دود غلیظ،
با شدت یا وضوح فراوان مثلاً لهجۀ غلیظ، فحش غلیظ،
خشن و تندخو مثلاً مامور غلیظ
آنچه در جنگ به قهر و غلبه از دشمن بگیرند، غنیمت، دشمن، برای مثال خویشتن دارد او دو هفته نگاه / هم بر آن سان که از غنیم غنیم (ابوحنیفۀ اسکافی - شاعران بی دیوان - ۵۹۲)
توانگری، بی نیازی
پروه گیرنده، پروه بی رنج
توانگری مالداری
گنده و سطبر
توانگری، بی نیازی
توانگری، بی نیازی
پر بار، پرمایه، توان گر
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
مالدار، بی نیاز گردیدن، زندگی را براحتی گذرانیدن
رنجانیدن، اندوهگین گردانیدن، اندوه سخت
بخشم آوردن، خشمناک شدن
غضب، خشم
غیظ کردن: خشم آوردن، غضب کردن، خشمناک شدن
غیظ کردن: خشم آوردن، غضب کردن، خشمناک شدن
Richly
богато
reich
багатий
bogato
de forma rica
de manera rica
de manière riche
in modo ricco
समृद्ध रूप से
secara kaya