مالداری و توانگری. (غیاث اللغات). رجوع به غُنیه شود: دارد یمین تو به سخا بیعت و یمین خلق از یسار تو شده با غنیت و یسار. سوزنی. یک ساعته سخای یمین و یسار تو دریا و کوه را ببرد غنیت و یسار. سوزنی. زن او آن فرصت غنیمت شمرد، و آن غیبت غنیت گمان برد. (سندبادنامه ص 155)
آنچه در جنگ به زور از دشمن گرفته شود، آنچه بی رنج و زحمت به دست آید غنیمت داشتن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن غنیمت دانستن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن، برای مِثال صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانَش / گوی خیری که توانی بِبَر از میدانش (سعدی۱ - ۴۷۲) غنیمت شمردن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، برای مِثال خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند (سعدی - ۵۹)